تقصیر,پایان عمره,حج کوچکتر:
در پایان هفتمین سعی,بر بلندای مروه ,از احرام بیرون آی,اصلاح کن,جامعه زندگی بپوش,آزاد شو,از مروه,مسعی را ترک کن,تنها,تشنه وبادستهای خالی,به سراغ اسماعیلت برو...!
گوش کن!از دور,زمزمه جوشش آب را نمی شنوی؟
ببین!پرندگان تشنه,بر فراز این سنگستان سوخته به پرواز آمده اند!
زمزم!اسماعیل راسیراب ساخته ,وقبیله از دور دست ها,خلوت این دره خالی راپر کرده است,
تشنگان زمین,از افق های دورصحرا,در پیرامون زمزم توخیمه زده اند,و در این وادی تشنه ونومید,شهری روییده است از سنگ,
و بارانی باریده است از وحی و...خانه ای آزادوعشق.
وتو,ای بازگشته ازسعی,همچنان تشنه,همچنان تنها,تنهایی تو به سرآمده است,
زمزم ,در پای اسماعیل تو می جوشد,
خلق در پیرامون تو حلقه زده اند,
وچه می بینی؟
خدا,دیوار به دیوارخانه تو,خانه کرده است!
دامان تو,دامان خدا شده است,
ای خسته از سعی,
بر عشق تکیه کن!
ای انسان مسول!
بکوش۱
که اسماعیل تو تشنه است,
وا ی انسان عاشق!
بخواه!
که عشق معجزه می کند!
و تو,ای حاج!
که از سعی برمی گردی,
از کویرتشنه بودنت ,از عمق سنگ شده فطرتت چشمه ای سرباز کرده است,
گوشت را,بردیواره قلبت بنه,به نرمی ,بفشر,
زمزمه اش را می شنوی,
از سنگستان مروه,به سراغ زمزم رو,
از آن بیا شام,درآن شستشو کن,
از آن برگیرو به سرزمین خویش بیار وبه مردم خویش هدیه کن!
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)