X
مقالات فیش حج
سه فروشگاه کتاب در 3 روستاهای محروم/ کار جهادی، عشق و کتاب

سه فروشگاه کتاب در 3 روستاهای محروم/ کار جهادی، عشق و کتاب

حالا گروه‌های جهادی نقششان در عرصه فرهنگ پررنگ‌تر شده، حتی با دست خالی، بسیاری از آنها کتابخانه‌تاسیس می‌کنند و عده‌ای کتاب به روستاها می‌برند و پاتوق باز می‌کنند حتی گاهی به دلیل دوری راه «ییلاق‌قشلاق کتاب» به راه انداخته‌اند.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، شاید در نگاه اول افتتاح یک کتابفروشی در منطقه‌ای کم‌برخوردار توجیه اقتصادی نداشته باشد؛ اما این دیدگاه حاصل یک نگاه مانده در گذشته نسبت به استراتژی فروش است.

واقعیت این است که امروزه حتی در شهری مثل تهران، اگر کتابفروشی بخواهد همانند گذشته پشت پیشخوان مغازه‌اش بنشیند و منتظر بماند تا مشتری‌ها به سراغش بیایند، دیر یا زود باید عطای این کار را به لقایش ببخشد.

این موضوع در مناطق دورافتاده، کم‌جمیعت و کم‌برخوردار اهمیت بیش‌تری می‌یابد. کتابفروشی می‌تواند فعالیت مستمر داشته باشد که بتواند با استفاده از روش‌های مختلف و متناسب با زیرساخت‌ها و فرهنگ هر منطقه، دایره مخاطبانش را گسترده‌تر کند.

گسترش فضای مجازی و شبکه توزیع کالا در کشور، این روزها فعالیت‌های اقتصادی را به‌شدت دگرگون کرده و فرصتی را در برابر کتابفروشان محلی قرار داده تا به بازاری بسیار گسترده‌تر از محله‌شان دست یابند. همچنین استفاده هوشمندانه از ظرفیت گروه‌های مردم‌نهاد و فعالان فرهنگی منطقه، عامل مهم دیگری در جذب مخاطب برای یک کتابفروشی در منطقه‌ای کم‌برخوردار است.

در این گزارش به معرفی سه کتابفروشی می‌پردازیم که توانسته‌اند با کنارگذاشتن قالب‌های قدیمی فروش کتاب در یک منطقه کم‌برخوردار در فروش کتاب به موفقیت دست یابند. 

پاتوق کتاب یاسوج

سیدعلی محمدی از سال ۱۳۹۴ کتابفروشی پاتوق کتاب را در یاسوج راه‌اندازی کرد. این فروشگاه هم اکنون حدود ۷۰ متر مربع مساحت دارد و بیش از هفت‌هزار عنوان کتاب غیردرسی عرضه می‌کند. این فروشگاه به‌دلیل برگزاری نشست‌های مختلف فرهنگی و دعوت از شاعران و نویسندگان مطرح کشور، توجه اهالی فرهنگ و کتابخوانان منطقه را به خود جلب کرده است.

در ادامه، گفت‌وگو با وی را درباره فعالیت این کتابفروشی می‌خوانید.

* انگیزه افتتاح یک کتابفروشی در منطقه‌ای کم‌برخوردار چه بود؟

در گذشته، بچه‌های تحصیل‌کرده انقلابی پاتوق خاصی نداشتند. زمانی که رفتند خارج از این مناطق و تحصیل کردند و برگشتند، دغدغه فرهنگ و هویت منطقه را داشتند و به‌دنبال ایجاد پاتوقی برای خودشان و دوستان هم‌فکرشان در استان بودند؛ از همین رو، پاتوق کتاب تأسیس و به‌سرعت به یک قطب فرهنگی در منطقه تبدیل شد. شعار ما این است که ما فقط یک کتابفروشی نیستیم. بچه‌ها در این پاتوق همه کاری می‌کنند: برگزاری نشست‌ها، جریان‌های خیریه شهر، فرهنگ‌سازی همین معلم‌های روستاهای دور و نزدیک و به‌طور کلی، هر کاری که ارتباطی با فرهنگ داشته باشد. فروش کتاب هم ذیل همه این‌ها انجام می‌شود و مهم‌ترین کار ماست. هدف ما این است که در ذیل کارهای فرهنگی و فروش کتاب، بچه‌ها کنار هم جمع شوند.

* فروش کتاب در مناطق کم‌برخوردار چطور است؟ از چه کتاب‌هایی بیش‌تر استقبال می‌شود؟

بعضی از نخبگان استان به‌دلایل تحصیلی و کاری، خارج از استان به سر می‌برند و این موضوع، در کم‌رنگ‌بودن آمار مطالعه کتاب‌های خاص تأثیر دارد و فروش آن‌ها را کاهش می‌دهد؛ ولی مانند بقیه مناطق کشور، داستان و رمان مشتری زیادی دارد و در فروشگاه ما کتاب‌های نادر ابراهیمی، سیمین دانشور، رضا امیرخانی و وحید یامین‌پور فروش خوبی دارند. کتاب‌های کودک نیز خیلی زیاد مخاطب دارد و در کنار این‌ها، کتاب‌های روان‌شناسی، مذهبی و اعتقادی و کتاب‌هایی با موضوعات شهدا هم مخاطب خاص خودش را دارد؛ ولی فلسفه و علوم اجتماعی کمتر از دیگر موضوعات فروش دارد.

* شاید در نگاه اول این‌طور به نظر برسد که فروش کتاب در منطقه‌ای کم‌برخوردار توجیه اقتصادی نداشته باشد؛ اما شما عکس این را ثابت کرده‌اید. فکر می‌کنید دلیل موفقیتتان چه بوده است؟

در چنین شرایطی، اینکه بروی و به امید خدا در کتابفروشی بشینی، قطعاً موفق نخواهی بود. باید بروی در روستاها فعالیت کنی و کتاب را به دست مخاطب برسانی. ما با معلم‌هایی که اینجا در دانشگاه تحصیل می‌کردند، یا با سایر فعالان فرهنگی منطقه که کار کتاب می‌کردند، مثل آقای آذری‌نژاد، ارتباط گرفتیم. از معلم‌ها و طلابی که اینجا بودند و بعد به مدارس اطراف می‌رفتند و کار ترویج کتاب انجام می‌دادند، کمک گرفتیم. ما همان موقع می‌گفتیم به نسبت شهر یاسوج، سنگینی بار روستاها که کم‌برخوردارترند، بیش‌تر است. هم باید فرهنگ‌سازی کنیم، هم باید کتاب بفروشیم. صرف اینکه بنشینیم و بگوییم داریم کتاب می‌فروشیم، نیست. وظیفه اول این است که کتاب را در سبد خانواده قرار بدهیم. ما همکاری بسیار خوبی با مدارس و هیئت‌های مذهبی داشتیم و به کمک آن‌ها نمایشگاه‌های زیادی برگزار کردیم. در سطح شهر یاسوج هم نیروهایی داشتیم که می‌رفتند با مدارس صحبت می‌کردند و برای آن‌ها تور کتاب‌گردی برگزار می‌کردند.

جمعه‌ها یک طرح کشوری بود و باید می‌رفتیم به امام‌جمعه می‌گفتیم بین خطبه‌ها یک پاراگراف مثلاً درباره ‌کتاب «خداحافظ سالار» بگوید. بعد جلوی درِ مسجد همان کتاب را می‌فروختیم. ما حتی بریده‌ای از کتاب را انتخاب و تکثیر می‌کردیم و در اختیار مردم قرار می‌دادیم تا بخوانند. 

یکی دیگر از کارهای ما جمع‌آوری پول برای طرح «نذر کتاب» است. با مبالغ جمع‌آوری‌شده برای بچه‌هایی که در مناطق محروم‌تر و در روستاها یا مناطق عشایری زندگی می‌کنند، کتاب می‌فرستیم. 

* در این مدتی که کار کردید، تأثیری هم از تأسیس کتابفروشی‌تان در بافت منطقه دیده‌اید؟

چهار سال است که مدیریت فروشگاه دست من است و این چیزی است که به‌وضوح دیده می‌شود. خیلی عجیب است. ما می‌بینیم بچه‌ای که از ما کتاب می‌خرید، در این چهار سال چقدر رشد کرده و چه شخصیتی گرفته است. خودم احساس پیری می‌کنم؛ اما آن بچه رشد داشته است. به دوستانم می‌گویم برای من مهم‌تر از کتاب‌ها، آدم‌هایی هستند که اینجا آمدند و رفتند. این رشد آدم‌ها خیلی جالب است. اینکه رشد می‌کنند و یکی‌یکی اضافه می‌شوند. گاهی می‌بینیم مثلاً بچه‌های بیمارستان دغدغه دارند کتاب بخرند و به بچه‌های بی‌بضاعت بدهند، یا بچه‌های روستا دغدغه دارند کتاب بخرند و در روستا ترویج کنند.

کتابفروشی روشنا در روستای اکبرآباد

رضا مهدوی، طلبه سطح ۳ علوم حوزوی، پنج سال است کتابفروشی روشنا را در روستای شش‌هزارنفری اکبرآباد شهرستان کوار استان فارس راه‌اندازی کرده است. این فروشگاه پنجاه متر مربع مساحت دارد و کتاب، بازی‌های فکری، صنایع دستی منطقه و نوشت‌افزار ایرانی‌اسلامی عرضه می‌کند. روشنا با استفاده درست از ظرفیت فضای مجازی و نیز شبکه‌های مردم‌نهاد منطقه توانسته است به فروش خوبی دست یابد. در ادامه، صحبت‌های «رضا مهدوی» را درباره فعالیت‌هایش می‌خوانید.

* چه شد که به فکر تأسیس کتابفروشی در یک منطقه کم‌برخوردار افتادید؟

من از ابتدای طلبگی، خلأیی در بچه‌های حوزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدم. آن‌‌ها اصلاً دنبال کتاب‌های خوب مثل «انسان ۲۵۰ساله» نبودند. درست است که کتاب‌های حوزه را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند و مباحثه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند؛ ولی خلأیی بود که انگار عمیق به دین نمی‌اندیشند. آن موقع احساس کردم توانایی معرفی کتاب را دارم. از همان ابتدا، از نشر صهبا کتاب اینترنتی سفارش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادم و بین بچه‌ها پخش می‌‌‌‌‌‌‌‌کردم. از آن موقع شروع شد. بعد از آن کمی جدی شد و اکنون به روشنا رسیدیم.

مهم‌ترین چیزی که اینجا مطرح می‌شد، این است که من احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم وظیفه‌ و تکلیفی بر دوشم است. من احساس می‌کردم به‌غیر از اینکه باید درس حوزه را بخوانم، خداوند در بحث ترویج کتاب تکلیفی بر دوش من گذاشته است. قبل از آن، خودم هم کتاب نمی‌خواندم و بیش‌تر علاقه‌ای بود که خودم داشتم؛ اما زمانی که تکلیف می‌شود، دیگر خسته نمی‌شویم. کتاب گران شده و خریدنش این روزها سخت است؛ اما در همین وضعیت، داریم شعبه دوم فروشگاه را هم تأسیس می‌کنیم. 

* در منطقه‌ای که شما فعالیت می‌کنید، معمولاً از چه کتاب‌هایی بیش‌تر استقبال می‌شود؟ 

معمولاً از رمان‌های مذهبی و زندگی‌نامه‌های شهدا، به‌ویژه از ناشرانی مثل کتابستان و سوره مهر بیش‌تر استقبال می‌شود. بیش‌ترِ کتاب‌های به‌روز و پرفروش را داریم و کمتر کسی هست که کتابی را بخواهد و ما نداشته باشیم. به خاطر دارم در ابتدای کار، ما حتی روزی یک کتاب هم نمی‌فروختیم؛ اما با ایستادگی و مقاومت، با اینکه در روستا هستیم، فروش حضوری مان خیلی خوب است و الان در فضای رسانه و اینستاگرام و ایتا هم فعال هستیم و فروش مجازی خوبی داریم. 

* با یک دید به نظر می‌رسد فروش کتاب در روستا کار ساده‌ای نباشد و سودآوری چندانی هم نداشته باشد. شما چه کارهایی انجام دادید تا به این فروش خوب رسیدید؟

ما در فروشگاه به دو اصل خیلی توجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. اول چیدمان فروشگاه است. فروشگاه ما پر از وسایل تزیینی و هنری است، حس‌وحال خوبی دارد و این فضا برای مخاطب جذاب است. دوم اینکه تلاش کردیم فراتر از یک کتابفروشی عمل کنیم و پاتوقی باشیم برای نخبگان منطقه‌مان که خودشان اهل کتاب هستند و ما را همه‌جوره حمایت کردند. این موفقیت روشنا به این دلیل بوده که ما یک گروه بودیم. گروه‌های زیادی بودند که کار ترویج یا نذر کتاب را جداگانه انجام می‌دادند؛ اما ما یک گروه بودیم و پاتوقی داشتیم که در آن جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدیم و یک کتاب را رونمایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم.

روستای اکبرآباد یک تربیون مجزای نمازجمعه هم دارد که ما هر هفته آنجا معرفی کتاب داریم. ما هرجایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدیم قرار است جمعی تشکیل شود، برای نمایش یا هر چیزی، پاتوق خود را به راه می‌انداختیم، میز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردیم، صوت اجرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم و به معرفی و فروش کتاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختیم. یادم هست «حاج حسین یکتا» به مناسبت برنامه‌ای آمده بود. کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» هم تازه منتشر شده بود، همان جا صد نسخه از آن را فروختیم. رونمایی کتاب «یادت باشد»، «قصه دلبری» و «بر تبعید» را هم برگزار کردیم. دیگر اینکه در مناسبت‌های مختلف، در مدارس پاتوق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدیم و کتاب‌ها را در مدارس ترویج می‌کردیم. مدارس خیلی سخت قبول می‌کردند؛ اما ما انجام دادیم. در مساجد هم هر هفته معرفی کتاب و تفسیر قرآن داشتیم. منتظر نمی‌ماندیم که بیایند و کتاب بخرند. خودمان تریبون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدیم. به‌قول پیامبر اکرم، ما طبیبٌ بِدَوار بِطبّهِ بودیم.

* برای روستاهای اطراف، تبلیغ و فروش کتاب را چطور انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادید؟

از روستاهای اطراف می‌آمدند به ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این کتاب را چند روز امانت ببریم؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتیم بله، خودمان برایتان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم. به‌طور مثال، محرم یا فاطمیه که هیئت‌ها برگزار می‌شد، ما همان جا پاتوق می‌زدیم. برایشان چند کارتن کتاب می‌بردیم و به آن‌ها می‌دادیم. حتی یکی از روستاهای کوچک اطراف ما، یک پاتوق ایجاد کرده تا کتاب بفروشد. ما کتاب‌های مورد نیازشان را تأمین می‌کنیم و در اکثر روستاها پاتوق داریم. حدود هفت یا هشت پاتوق کوچک در اطراف ایجاد کردیم.

در راستای اهداف کتابخوانی، ما افقی هم برای خودمان اندیشیده‌ایم که جالب است. ما یک جبهه مردمی کتاب با نام «سردار دل‌ها» در سطح شهرستان راه‌اندازی کردیم و عرصه‌هایی را در نظر داریم که برخی را شروع کردیم و بعضی‌ها را هم قرار است شروع کنیم. اولین عرصه، سیر مطالعه منظومه اندیشه حضرت آقاست بر اساس مطالعاتی که خودم و دوستانم داشته‌ایم. دومین عرصه، تربیت مبلغ دانش‌آموزی با عنوان «سفیر کتاب» است. طرحش را هم نوشته‌ایم که چطور بتوانیم تربیتش کنیم تا بتواند ارتباط بگیرد و معرفی انجام دهد. سومی هم خیلی جالب است! خیلی از روستاها هستند که از ما دورند و کوچک هستند. ما در قبال این‌ها هم تکلیف داریم. گفتیم که یک ماشین بگیریم و برویم آن‌جا پاتوق بزنیم؛ ولی به نتیجه رسیدیم گران است. قرار شد یک میز در اختیار یک نفر بگذاریم تا هر ماه به یک روستا برود؛ مثلاً دوم هر ماه روستای ارباب، سوم هر ماه روستای نوروزون. اسمش را گذاشتیم «ییلاق‌قشلاق کتاب». کارهایش انجام شده و به‌زودی اجرا خواهد شد که خیلی اتفاق مبارکی است. هر هفته یک کتاب را که موجود باشد، در مسجد تبلیغ می‌کنیم.

* از زمانی که این فعالیت را شروع کردید تاکنون، در بافت روستا چه تأثیری می‌بینید؟ این کتابفروشی چه تأثیری بر مردم گذاشته است؟

مهم‌ترین کاری که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، این است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اگر به این حد نصاب رسیدید، شما موفقید. این است که ما باید نیرو تربیت کنیم و جریان‌سازی فرهنگی بکنیم. من نمی‌خواهم بگویم که موفقیت صددرصد داریم که سخن گزافی است؛ ولی ما در هر بُعد توانستیم کار خوب انجام بدهیم. بعد از اینکه ما شروع کردیم، بحث وقف در گردش مطرح شد. بعضی از بچه‌ها در خانه‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌گردند و کتاب‌های دست‌دوم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و می‌‌‌‌‌‌‌‌فروشند. یک جریان فرهنگی با محوریت کتاب اتفاق افتاد. چقدر آدم فرهنگی در بستر کتاب تربیت شدند. خیلی وقت‌ها نیروها فقط احساسی تربیت می‌شوند؛ اما زمانی که در بستر کتاب تربیت شوند، دیگر آدم سابق نیستند. خودشان محکم پای کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایستند و کار انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. کار مهمی که ما انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم این است: تربیت نیروهای خیلی خوب و جریان‌سازی بر محور کتاب.

* شما در فضای مجازی نیز حضور خوبی دارید و صفحه فعالی در اینستاگرام دارید. برایمان از عملکردتان در فضای مجازی بگویید.

ما ابتدا که صفحه را راه انداختیم، سی عضو داشتیم. به خودم می‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم زمانی که «کتاب‌رسان» مشهد هست، چه‌کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌آید از ما خرید کند! کتاب‌رسان چهل‌هزار نفر عضو دارد. دیگر کسی از ما خرید نمی‌کند. جالب این است که نصرت الهی با ما بود و کسی که از ما خرید کرد، از مشهد بود. دیگر امیدوار شدیم. شدیم سیصد تا، چهارصد تا، پانصد تا. الان شدیم ۴۲۰۰ تا. تقریباً از همه استان‌ها از ما خرید کرده‌اند. خرید تهران و کاشان و اصفهان خیلی خوب بوده و در طرح زمستانه کتاب، آن‌قدر فروشمان خوب بود که کد ‌ملی‌هایی را که گرفته بودیم، وقت نکردیم بزنیم و وقت و اعتبار هم تمام شد.
ما چند اصل را رعایت می‌کنیم؛ کتاب‌هایی را که می‌‌‌‌‌‌‌‌فرستیم، کادو می‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. کاغذ کرافت گرفته‌ایم و کاموا هم می‌‌‌‌‌‌‌‌بندیم، بعد مُهر می‌‌‌‌‌‌‌‌زنیم و می‌‌‌‌‌‌‌‌فرستیم.

برای مخاطبانمان جالب است که سفارششان را در پاکت پستی نمی‌فرستیم و کادو می‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. اگر صفحه‌مان را ببینید، ۹۸درصد کتاب‌ها را خودمان عکاسی می‌کنیم و به زیبایی تصاویر دقت داریم. رعایت همین نکات سبب می‌شود بتوانیم به شهرهای دیگر هم بفروشیم. روزانه بین هشت تا ده ارسال پستی داریم. امروز دوازده تا داشتیم، دیروز هم دوازده تا. برای فردا تا این لحظه، شانزده ارسال قطعی است.

کتابفروشی آصره بشاگرد

محمدحسین چراغچی، دانش‌آموخته کارشناسی مدیریت بازرگانی، سه ماه قبل این کتابفروشی را با مساحتی حدود هشتاد متر مربع در بشاگرد افتتاح کرده و در این مدت کوتاه توانسته است ۱۵۰۰ جلد کتاب در فروشگاهش عرضه کند. نیمی از اقلام عرضه‌شده در فروشگاه، کتاب است و با توجه به شرایط منطقه، عرضه اقلام غیرکتابی برای استمرار فعالیت این فروشگاه اجتناب‌ناپذیر بوده است؛ به‌طوری که نیمی دیگر اقلام به نوشت‌افزار، اسباب‌بازی، صنایع دستی و محصولات حجاب و عفاف اختصاص یافته است. 

* انگیزه شما از تأسیس کتابفروشی در شهر بشاگرد چه بود؟

ما سال‌هاست در این منطقه کار جهادی می‌کنیم و کار جهادی ما چند سالی است سمت‌وسوی فرهنگی پیدا کرده است. به‌واسطه کار فرهنگی‌مان در منطقه، احساس کردیم باید جایی وجود داشته باشد که نیازهایمان را پشتیبانی کند و علاوه بر آن، گروه‌های جهادی فعال در منطقه نیز این نیاز را احساس کرده بودند. با توجه به اینکه مسیر بشاگرد مسیر سختی است و برای کسی صرفه اقتصادی ندارد که آنجا فروشگاهی احداث کند، تصمیم گرفتیم خودمان آستین بالا بزنیم و پیش‌قدم شویم.

* در این منطقه مردم از چه آثاری بیش‌تر استقبال می‌کنند؟

از رمان استقبال خوبی می‌شود و جالب است که با وجود محرومیت منطقه، مردم کاملاً به‌روز هستند و سراغ کتاب‌هایی را می‌گیرند که در تهران و سایر مناطق برخوردار از آن آثار استقبال شده است. کتاب‌های کودک نیز مخاطب زیادی دارد. البته ما کتاب‌ها را انتخاب می‌کنیم و عرضه آثار، متناسب با نیازها و فرهنگ منطقه صورت می‌گیرد. گروه‌های جهادی حاضر در منطقه نیز از ما حمایت می‌کنند و زمانی که قصد هدیه کتاب، نوشت‌افزار یا محصولات عفاف و حجاب دارند، برای تأمین محصولات مورد نیاز به ما مراجعه می‌کنند. 


* با توجه به اینکه مدت زیادی نیست کتابفروشی‌تان را افتتاح کرده‌اید، برای استمرار فعالیت این کتابفروشی توجه به چه نکاتی ضروری است؟ 

در چنین منطقه‌ای باید تلاش کرد طیف مخاطبان را گسترش داد؛ از همین رو، ما منتظر مشتری نمی‌شویم. اغلب مناطق کم‌برخوردار شامل تعداد زیادی روستا می‌شود که هرکدامشان فعالان فرهنگی خود را دارند. ارتباط مستمر با فعالان فرهنگی می‌تواند استمرار فعالیت فروشگاه را تضمین نماید. ما تلاش کرده‌ایم این افراد را شناسایی کنیم. مرتب با آن‌ها ارتباط داریم و کتاب‌های جدید را به دوستان معرفی می‌کنیم و آن‌ها نیازهای روستاهایشان را از ما تهیه می‌کنند. این عامل مهمی در استمرار فعالیت ماست. کار دیگری که انجام می‌دهیم، این است که با توجه مشکلات رفت‌وآمد در منطقه، برای فعالان هر روستا هماهنگ می‌کنیم تا خودرویی آن‌ها را با جمعی از نوجوانان و علاقه‌مندان به کتاب به فروشگاه بیاورد و پس از بازدید و خرید از فروشگاه، آن‌ها را به روستایشان بازگرداند. همچنین اگر برنامه یا رویدادی در فروشگاه داشته باشیم، حتماً برنامه‌ریزی می‌کنیم تا دوستان از روستاهای مختلف در برنامه حضور یابند .

* تا چه حد از امکانات فضای مجازی برای معرفی و فروش کتاب بهره گرفته‌اید؟ 

متأسفانه این منطقه از پوشش اینترنت مناسبی برخوردار نیست. در منطقه مرکزی که فروشگاه هم آنجا واقع شده، اینترنت پوشش بهتری دارد؛ اما آنجا افراد محلی امکان مراجعه حضوری به فروشگاه را دارند و نیاز چندانی به خرید از طریق فضای مجازی ندارند. البته ما امید داریم تا آخر سال جاری، در فضای مجازی نیز حضور پیدا کنیم.


* افتتاح این فروشگاه چه بازخوردی میان مردم داشته است؟

بازخورد مردم منطقه خیلی خوب بود و برای ما باورکردنی نبود. این نشان می‌دهد گاهی اوقات که ما با ماشین حساب، دو دو تا چهار تا می‌کنیم و به این نتیجه می‌رسیم که با این شرایط شروع چنین فعالیتی صرفه اقتصادی ندارد، اصلاً این‌طور نیست و در عمل وضعیت فرق می‌کند. اتفاقاً ما بچه‌انقلابی‌ها در مناطق محروم و کم‌برخوردار وظیفه سنگین‌تری داریم و باید حضورمان را پررنگ‌تر کنیم.

از وقتی ما این فروشگاه را راه‌اندازی کرده‌ایم، خود فعالان فرهنگی روستاها انگیزه بیش‌تری برای کارهای فرهنگی پیدا کردند و احساس می‌کنند اینجا پشتوانه‌ای دارند و نیازی نیست برای کوچک‌ترین چیزی به تهران یا به جاهایی بروند که فضای آن‌ها را درک نمی‌کنند؛ زیرا بالاخره به‌لحاظ اقصادی شرایط منطقه به شکلی است که فروشگاه باید با آن‌ها همراهی کند؛ اما این درک در مناطق برخوردار وجود ندارد. ما تا جایی که بتوانیم، از برخی حقوق خود می‌گذریم تا دوستان بتوانند کار قوی‌تری انجام بدهند. 

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید