ماه رمضان فرصت مغتنمی برای وحدت و همگرایی جهان اسلام است
حوزه/ ماه رمضان یک اتفاق فرهنگی عظیم است که به جهان اسلام تعلق دارد و میتواند فرصت مغتنمی باشد که امت را به وحدت و همگرایی فرابخواند و کمال دوستی و محبت که از جلوههای برتر این ماه است امکان بهرهمندی از فیوضات الهی را فراهم کند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه،حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی در دومین نشست از سلسله نشستهای تفسیر موضوعی و معارفی قرآن که به همت موسسه بینالمللی حکمت برگزار میشود، با موضوع «تفکر و تعقل در قرآن» به ایراد سخن پرداخت که به این شرح است:
ماه رمضان یک اتفاق فرهنگی عظیم است که به جهان اسلام تعلق دارد و میتواند فرصت مغتنمی باشد که امت را به وحدت و همگرایی فرابخواند و کمال دوستی و محبت که از جلوههای برتر این ماه است امکان بهرهمندی از فیوضات الهی را فراهم کند. از مصادیق بارز اعتصام به حبل الهی در حوزه فکری و فرهنگی و ایمانی، اعتقاد نسبت به حقیقت ماه رمضان است. در این جلسه که تحت عنوان تفکر و تعقل در قرآن است، مباحثی مطرح میشود و بهجاست که جنبه تعقلی این معنا را در قرآن بجوییم. انسان در عالمی زیست میکند که حقایق فراوانی در آن وجود دارد، اما بخشی از آنها حق و بخشی باطل هستند. همچنانکه بخشی خیر، بخشی شر، بخشی زیبا و بخشی نازیبا هستند. به هر حال، یک عالَم یکدستی نیست، برخلاف عالم ملکوت و جبروت که تمام موجودات در این عوالم خیر و نور هستند، اما چون در عالم دنیا زیست میکنیم، در این عالم، حق و باطل، خیر و شر و ظلم و عدل باهم آمیخته هستند و انسان باید خوبها را تشخیص دهد و آفات را بشناسد و خود را از شرور نجات دهد.
از این نظر، انسان نیازمند قوه و نیرویی است که بتواند حقایق هستی را به درستی بشناسد و خوب را از بد امتیاز دهد و حق را از باطل تمیز دهد و براساس گرایشهایی که در نهاد او قرار گرفته است، خود را به سمت حق بکشاند و از باطل دور شود. خدا هم امکان بینش و دانش را به بشر داد و هم امکان گرایش و روش را در اختیار گذاشت تا با یکی بفهمد و با یکی گرایش یابد و تمایلات اصیل خود را در سایه آن گرایش به دست آورد.
چون انسان در دنیایی زندگی میکند که مملو از خیر و شر و عدل و ظلم و نور و ظلمت است، حقیقتاً نیازمند امری است که بتواند این تفکیک را انجام دهد و او را در مسیر درست و صحیح قرار دهد و از بدیها دور بدارد. آن حقیقتی که چنین امکانی را در اختیار انسان قرار میدهد که این تمیز برای او حاصل شود، امری به نام عقل است که باید در این زمینه بیشتر صحبت شود و از منظر قرآن آن جلوههایی که برای این نیرو و قوه است، تبیین شود تا بفهمیم که این ارمغان الهی که قوه عاقله و یا نفس ناطقه که در اختیار انسان قرار گرفته چه کاراییهایی دارد.
هنر انسان بودن در این است که در بین همه این جهات، خوبها را تشخیص دهد و به دنبال خوبها باشد و بدها را نیز تشخیص دهد و بتواند خود را نجات دهد. رستن انسان و رستاخیز انسانی، زمانی است که این نیرو در انسان به تمامه فعال شود. این فلسفه وجودی عقل است که خدای عالم در وجود انسان قرار داد. انسان با سایر قوایی که در اختیار اوست، از جمله حس، خیال و یا قوای کمکی مانند حافظه نمیتواند تشخیص و تمیز دهد و نمیتواند بین حق و باطل و خیر و شر امتیاز ببخشد و اینها نمیتوانند به انسان کمک کنند. گرچه وقتی تحت سیطره عقل برآمدند، میتوانند برای عقل مؤثر باشند و با تعدیل عقل و کنترل عقل نسبت به این نیروها، همه مفید هستند، اما بدون قوه عاقله، انسان نمیتواند حق را از باطل تشخیص دهد.
برترین نیروهای انسانی قوه عاقله است که از آن در حکمت به نفس ناطقه یاد میشود، اما این نفس چون در جهان ماده است و همراه با سایر قواست، هم با حس، خیال و وهم و هم با شهوت و غضب همراه است و برای اینکه بتواند خود را در سطح سلطه نگه دارد، نیازمند جریانی است که از آن به وحی یاد میشود. عقل بدون استعانت از وحی که عقل قرآنی است، قدرت ندارد که نسبت به همه حقایق تشخیص درست دهد و بتواند خود را نجات دهد، لذا تا میتوانیم باید بکوشیم این قوه عاقله از افسردگی نجات یابد و تحت اسارت شهوت و غضوت نباشد و بالنده و پویا باشد و دست در دست وحی نهاده و خود را نسبت به جهان برتر آگاه کند. برای اینکه انسان صرفاً به عالم شهادت متعلق نیست، بلکه انسان مرکب از عالم شهادت و غیب است و عالم غیب او که اصل و اساس او است، از راه عقل تامین میشود.
لذا این قوه بسیار شریف و عزیز است و نقطه آغاز عزیمت انسانی از عقل آغاز میشود که هرچه قویتر و شدیدتر باشد، در کارآمدی نسبت به سلطه نسبت شئونات مادون، قویتر است و میتواند خود را به سطح ملکوت برساند. از این، به عقل مصطفاد یاد میشود که انسان با جهان غیب آشنا میشود. پس اولا عقل ارمغان الهی است و این خیر را دارد که سراج باشد و حقایق را برای انسان روشن کند. عقل حکمی به این معنا ندارد که از درون خودش چیزی را برای بشر به ارمغان آورد بلکه سراج است و حقیقت را روشن میکند و این شان عقل است.
اما چرا در این عالم که به دنیا یاد میکنیم، حق و باطل و خیر و شر و عدل و ظلم باهم هستند؟ اقتضای عالم طبیعت و اینکه این عالم با ماده همراه است، این است که این عالم حجاب ذاتی دارد که به اقتضای این حجاب، جهل رخ میدهد یا احیاناً چون انسان از جایگاه جمادی، نباتی و حیوانی رسته و به عالم انسانی رسیده است. در عالم طبیعت جماد، نبات و حیوان وجود دارد، حیوانیت خصلتهایی دارد و جهاتِ نقصی دارد که انسان باید از آنها اجتناب کند. اینکه گفتهاند انسان بر سر یک چهارراهی اعم از بهیمیت، شیطنت، سبعیت و ملکیت است، یعنی همین. انسان زمانی که عقل را جای خود قرار دهد، ملکیت و فرشتهخویی در انسان پیدا میشود و به تعبیر شاعر: «تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک، برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس».
آنچه باید از قرآن فهم کنیم این است که قرآن با معرفی این نیرو، شئوناتی را برای آن ذکر کرده است. انسان برای تشخیص حقایق از جهات عدیده باید واکاوی و جستوجو کند و نسبت به حقایق کاوش کند که از راه عقل، برای انسان امکان دارد. حس و تجربه گرچه یک قوه قوی برای انسان هستند، اما تشخیص نهایی آنها به وسیله عقل است. عقل باید حقایق را تشخیص دهد. برای اینکه حقایق را آن طور که هستند تشخیص دهد، نیازمند است که هم سطح ظاهری و هم عمق و باطن و ژرفای حقیقت و جلوههای ظاهری و سرانجام و نتایج و عاقبتی که برای آنها وجود دارد، مورد بحث قرار دهد تا به درستی به عمق یک شیء برسد.
لذا این قوه که به نام قوه عاقله در وجود انسانی از ناحیه حق قرار گرفته، شئون عدیدهای دارد که به شناخت برمیگردد. گاهی از آن به تفکر یا تفقه و تأمل تعبیر میشود. انسان باید بتواند بر اساس برهان، مجهولات خود را به معلومات تبدیل کند. اگر انسان یک سؤالی دارد برای اینکه این جهل را کنار بزند از معلوماتش کمک میگیرد تا مطلوب خود را تأمین کند که این کار تفکر است. اقتضای برنامههای زندگی این است که انسان از جهل تبعیت نکند.
یکی از اموری که در قرآن بدان توصیه شده، تفکر کردن است که ما را از جهل و غفلت بیرون میآورد و مجهولات ما را به معلومات تبدیل میکند. بنابراین، یکی از جهاتی که از این قوه عاقله و نفس ناطقه امکانپذیر است، جریان تفکر است. شأن دیگر این قوه نیز عبارت از تفقه است که به معنای ژرفنگری و ژرفاندیشی است که باطن حقایق مورد بررسی قرار میگیرد. اگر نتوانیم از راه تفکر حقیقت را بشناسیم با جریان تفقه میتوانیم این کار را انجام دهیم که در قرآن نیز بدین مسئله توجه شده است.