X
مقالات فیش حج
"نخل و نارنج"؛ رمانی خواندنی در تجلیل از شیخ اعظم

"نخل و نارنج"؛ رمانی خواندنی در تجلیل از شیخ اعظم

حوزه/"نخل و نارنج"، رمانی است جذاب و خواندنی که انصافاً نویسنده در مقام تجلیل از شیخ انصاری و توصیف سبک زندگی ایشان، سنگ تمام گذاشته و کتابی نگاشته که با مخاطب عام به خصوص نسل جوان ارتباط بسیار خوبی برقرار کرده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، یکی از موفق ترین و پرمخاطب ترین کتاب هایی که درباره سیره و زندگی علما و بزرگان نوشته شده، رمان"نخل و نارنج" نوشته وحید یامین پور است که چند سالی است به همت انتشارات مسجد مقدس جمکران به زیور طبع آراسته شده و به علت استقبال فراوان تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.

تاریخ جنگ‌های ایران و روس، حضور انگلیس در کشور، وضعیت امپراتوری عثمانی و غیره، از جمله موضوعاتی است که یامین پور در این رمان، به جز زندگی شیخ انصاری و تاریخ علمای شیعه به آن‌ها پرداخته است.

نویسنده در ابتدای این کتاب و پیش از شروع داستان متذکر شده است: "نخل و نارنج، روایت شور و شوق شیخ اعظم، خاتم‌الفقها و المجتهدین، مرتضی انصاری است که همچنان به‌عنوان نگین درخشان علم و تقوا ستایش می‌شود. آنچه می‌خوانید، داستانی است که هرچند به قلم خیال نگاشته شده است، کوشش شده بر اسناد و واقعیت‌های تاریخی استوار باشد".

در بخشی از این رمان جذاب و خواندنی که در ۳۰ فصل نگاشته شده، می خوانیم؛ "بازار نجف از هفت شاخه به حرم منتهی می‌شد و آن راهی که مرتضی می‌آمد از سمت شرق و در مقابل ایوان طلا به حرم می‌رسید. چند نفر با لباس‌های بلند عربی در حال بازگشت از نماز جماعت ظهر و عصر بودند. از اقامه نماز چیزی نگذشته بود و هنوز خادمان حرم درها را نبسته بودند. مرتضی نعلینش را بیرون حرم از پا درآورد و به سمت درگار چوبی رفت. نعلینی که به زردی می‌زد فرسوده‌تر از آن بود که کسی را به طمع بیندازد. درگاه را بوسید و گونه راستش را روی زمین گذاشت که ناگهان موجی از دلتنگی آمیخته با اشتیاق توفید و چشم‌ها را به اشک نشاند. دربرابر ایوان طلا ایستاد تا اذن دخول بخواند، ولی پیش از آن دوست داشت بار دیگر تمام زوایای حرم را با دقت ببیند و به خاطر بسپارد.

حرم با طلاکاری‌های جدید شاه قاجار و ضریح نقره‌ای که چندی پیش نصب کرده بودند، به کلی با گذشته‌اش فرق کرده بود. دو گلدسته در اطراف ایوان به‌تازگی به دستور فتحعلی‌شاه طلاکاری شده بودند و شبستان اصلی حرم با زیلوهایی با نقش چهارگوش و لوزی را از جلوی ایوان تا کنار ضریح مفروش شده بود.

حرم خالی از زائر و نمازگزار بود و جز گفت‌وگوی مبهم خادمان در شبستان‌های اطراف صدایی شنیده نمی‌شد. مرتضی با قدم‌های کوتاه خود را به ضریح رساند؛ دست‌هایش را در پنجره‌های نقره‌ای آن گره کرد و پیشانی را بر آن تکیه داد. آن رؤیای ملکوتی را به یاد آورد و تمام وجودش از خاطره شنیدن صدای امیرالمومنین(ع) مشتعل شد. "

گرچه آثار شیخ مرتضی انصاری به خصوص دو کتاب گرانسنگ او یعنی رسائل و مکاسب، از منابع مورد مطالعه‌ی همه طلاب و علما بوده، اما روایتی روان و منسجم از سیر زندگی ایشان وجود نداشته و لذا این کتاب تا حدود زیادی زنگارِ گذشتِ زمان را از چهره و زندگی شیخ اعظم زدوده و ایشان را به مخاطب امروزی به خوبی معرفی نموده است.

نکته حائز اهمیت دیگر این که وحید یامین‌پور، زاده‌ی دزفول و همشهری شیخ انصاری است، از این رو با مختصات مکانی و آداب و رسوم این شهر آشنایی کامل دارد. به همین دلیل توصیفات دقیقی از شهر دزفول ارائه کرده، آن جا که به خصوص می نویسد:"مرتضی عاشق باران و شیدای تماشای زلال رود دز بود. چه آنگاه که در گرما با هم‌بازی‌هایش به آب می‌زدند و عرض رودخانه را می‌رفتند و می‌آمدند و چه در زمستان که از لذت رود، فقط به تماشایش اکتفا می‌کردند. باران‌های زمستانی و بهاری دزفول به قدری شدید و شتاب‌زده می‌بارید که جوی‌ها سرریز می‌شدند و آب کوچه‌ها را فرا می‌گرفت؛ اما کوچه‌های شیب‌دار به همان سرعت آب را به رودخانه دز تحویل می‌داد و دز، خروشان‌تر از قبل به جنوب می‌تاخت. دز رگ حسات این شهر کهن، از کوه‌های مرتفع زاگرس در شمال شرق سرچشمه می‌گرفت و تا دشت حاصلخیز جنوب امتداد می‌یافت. "

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید