X
مقالات فیش حج
نیمه پنهان اسطوره گیلانی دوران دفاع مقدس

نیمه پنهان اسطوره گیلانی دوران دفاع مقدس

هنوز عطر رشادت‌ها، ولایتمداری و عشق به وطن سوژه قصه ما در کوچه‌های زادگاهش هر رهگذری را سرمست می‌کند، کوچه‌های پر از عطر نم‌نم ‌باران در دل شهر باران‌های نقره‌ای که این جوان غیور گیلانی در آن قد کشید و همچون درختی تنومند آنقدر بزرگ شد که پس از شهادتش نیز راهش در تمامی تاریخ گیل‌ودیلم ریشه دوانده است.

خردسالی سعید با آرامش و فعالیت همراه بود و وی علاقه زیادی به بازی و سرگرمی داشت و بیشتر اوقات را در منزل به بازی می‌پرداخت و به‌شدت به پدر و مادر و دایی خود علاقه‌مند بود.

آقا سعید درراه علم‌آموزی تلاش و‌ ممارست زیادی به خرج داد و از همان دوران کودکی علاقه فراوانی به کسب علم‌ودانش داشت و در نهایت نیز تحصیلات خود را در مدارس رشت با موفقیت سپری کرد.

او دارای اخلاق نیکو و پسندیده بود و هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی با شرکت در راهپیمایی‌ها، پخش پوسترها و اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) مخالفت و اعتراض خود را با حکومت ستم‌شاهی ابراز می‌کرد.

شهید قصه ما در دوران تثبیت انقلاب اسلامی در شهرستان رشت با تشکیل انجمن اسلامی و کتابخانه مسجد آفخرای رشت و برپایی کلاس‌های احکام، عقیدتی سیاسی و آموزش قرآن مجید فعالیت چشمگیری از خود بروز می‌داد.

بارزترین خصوصیت او حُسن خُلق بود و در برخورد با آشنایان و فامیل نیز همه را جذب خود می‌کرد و در مقابل مشکلات نیز صبور و دیگران را نیز به صبر دعوت می‌کرد.

آقا سعید به کمک شهید افتخاری و با توانمندی و همت والای خود توانست در جذب و ارشاد جوانان رشت و حفظ آنان از دام‌ گروهک‌های مفسد و در خنثی‌سازی توطئه‌های ایادی و سرسپرده شرق و غرب و خاموش کردن آتش آشوب‌وبلوای آنان در گوشه‌کنار استان گیلان تلاش فراوان کند.

پس از شروع جنگ تحمیلی بنا بر ضرورت، درس و مدرسه را در پایان سال سوم متوسطه رها کرد و در تاریخ هفتم بهمن ۱۳۵۹ پس از سپری کردن دوره ۲۵ روزه آموزشی به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد.

وی در زمانی که در جبهه‌ها حضور داشت برای ادامه تحصیل به‌صورت متفرقه ثبت‌نام کرد ولی موفق به دریافت دیپلم نشد و در جواب حرف مادر که «چرا تحصیل را ادامه ندادی؟» می‌گفت: «مادر فعلاً بهترین دانشگاه جبهه است، اگر خدا بخواهد و در جنگ پیروز شویم ادامه تحصیل می‌دهم.»

خدمت سربازی را نیز در سپاه گذراند، سپس دوره آموزشی مربیگری سلاح را در آموزشگاه بسیج تهران گذراند و در بخش زرهی و طرح هدایت عملیات تخصص یافت.

وی پس از پایان این دوره آموزشی در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۹ در واحد عملیات سپاه رشت مشغول خدمت شد و مدتی را جانشین فرمانده سپاه در فرودگاه بود‌ و سپس برای مقابله با منافقین به مناطق هشتپر آستارا رفت.

شهید آلیانی در کنار شهیدان حاج محمود قلی‌پور و حق‌وردیان و دانا و سایر سبزپوشان سپاه در تمامی صحنه‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی خالصانه خدمت کرد.

او در ایام جنگ تحمیلی دشمن بعثی علیه این نظام مقدس، دلیرانه به مدت ۳۰ ماه از عمر خویش را برای رویارویی با متجاوزین به آب‌وخاک ایران اسلامی در جبهه‌های نبرد سپری کرد.

وی عرصه جنگ را بر دشمن و متجاوزین بعثی تنگ کرده و در عملیات فتح‌المبین مجروح شد و پس از مختصری مداوا راهی اصفهان شد و دوره زرهی را در آنجا پشت سر گذاشت و مجدد راهی میدان رزم شد و در عملیات محرم در واحد زرهی لشکر ۲۵ کربلا انجام‌وظیفه کرد و دوباره متأسفانه در همان عملیات دچار موج گرفتگی و سوختگی و جراحت از ناحیه چشم شد.

وی در این عملیات با شهید حق وردیان و وارسته فر بود که در داخل تانک بودند که عراقی‌ها تانک را هدف قرار می‌دهند و تمام سر و گردن آقا سعید در این حادثه دچار سوختگی شدید می‌شود و چشم راستش نیز دچار جراحت شدید شده، به‌طوری‌که بعد از آن دید خیلی کمی پیدا می‌کند.

بعد از این واقعه، خانواده چند ماه از او خبر نداشتند و خبر پخش‌شده بود که سعید مفقودالاثر یا اسیرشده است که پس از مدتی خودش به سپاه رشت برمی‌گردد و بچه‌هایی که او را دیده بودند به برادرش مسعود خبر دادند زیرا صورتش به حدی سوخته بود که مسعود نتوانست او را بشناسد.

شهید سعید آلیانی در عملیات محرم ۲۵ در صد از بینائی‌اش را از دست داد و سپس به‌عنوان فرمانده پادگان آموزشی منجیل شروع به کارکرده و زمانی نیز در پادگان شهید بیگلو به نیروها آموزش می‌داد و با گردان جانبازان پادگان شهید بی گلو نیز همواره همراه بود و در این فاصله سعی کرد در جمع خانواده‌های معزز شهدا بیشتر حضور پیدا کند تا تصلی‌بخش قلوب خانواده‌هایشان باشد.

سعید جوانی بسیار مؤمن، موًدب، قانع، کم‌توقع، باگذشت، صبور، با طمأنینه، مدیر، مدبر و پشتوانه‌ای قوی و محکم برای اطرافیانش بود و به انقلاب اسلامی و رهبر فرزانه انقلاب عشق می‌ورزید و دیگران را نیز به این امر توصیه می‌کرد.

 آلیانی در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۶۴ بنا به درخواست قرارگاه منطقه دو نجف در تیپ نبی اکرم (ص) باختران

و در واحد اطلاعات و عملیات با عنوان مسئول محور اطلاعات در جبهه وارد عمل شد.

پس از عملیات بیت‌المقدس و بهبودی از جراحت در عملیات محرم و والفجر مقدماتی در نیمه دوم سال ۱۳۶۱ حضور پیدا کرد و در تاریخ دهم فروردین ۱۳۶۲ از طرف فرماندهی سپاه رشت مأموریت یافت تا پاسگاه‌های سپاه را تشکیل داده و به‌عنوان مسئول و هماهنگ‌کننده آن‌ها عمل کند.

مدتی بعد در تاریخ هفت دی ۱۳۶۲ به کردستان اعزام شد و در واحد عملیات سپاه مریوان در تیپ مالک اشتر حضور یافت که هدف از این مأموریت پاک‌سازی نیروهای ضدانقلاب در کردستان و شهرهای هم‌مرز با عراق بود.

وی بعد از پاک‌سازی، مدتی را برای جلوگیری از حملات احتمالی ضدانقلاب در آن منطقه ماند و در اواخر سال ۱۳۶۲ به سمت فرمانده اطلاعات و عملیات سپاه آستارا انتخاب شد و مدتی نیز در پادگان آموزشی سپاه مریوان (شهید ابو عمار) فعالیت کرد.

سردار خاکی و عاشق انقلاب قصه ما قرار بود اگر عمری باقی بماند بعد از پایان نبرد حق علیه باطل ایران اسلامی در مقابل متجاوزان رژیم بعث عراق برای دفاع از مردم مظلوم لبنان به آنجا عزیمت کند اما سرنوشت به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد.

سردار شهید سعید آلیانی سرانجام در نهم اسفند سال ۱۳۶۴ درحالی‌که مسئولیت جانشینی اطلاعات و عملیات تیپ نبی اکرم (ص) را بر عهده داشت، در عملیات والفجر ۹ در ارتفاعات سلیمانیه با ترکش راکت دشمن به ناحیه سروگردن وصال معشوق رسید و به لقاءالله پیوست.

پیکر پاک و مطهر سردار سرافراز سپاه اسلام سردار شهید سعید آلیانی پس از تشییع باشکوه مردم انقلابی شهر رشت در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید آلیانی:

هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

به نام آن‌که زندگی و مرگ را آفرید تا بیازمایدمان که کدام‌یک از ما نیکوتر عمل می‌کنیم.

با درود به رهبر کبیر انقلاب، نائب بر حق مهدی موعود امام خمینی (روحی‌له‌الفدا) و سلام بر شهیدان و جانبازان انقلاب به‌خصوص بر سالار شهیدان آن مولای گلو بریده تشنه لب.

ای امت سلحشور اسلام! عَلم برافراشته انقلاب اسلامی را استوار و محکم حفظ نمایید تا ان‌شاءالله به فرماندهی روح‌الله در قدس عزیز شاهد برپایی آن باشیم.

ای به پا دارندگان قسط! یاری امام و پشتیبانی از روحانیت اصیل و حفظ انقلاب در این زمانه از اهم امور است پس مباد یک‌لحظه غفلت که مسئولیم پیش حق‌تعالی و بدانید که جنگ، جنگ است و عزت و شرف ما هم درگرو این جنگ است پس پناه‌برخدا از یک‌لحظه سهل‌انگاری.

و اما خانواده عزیزم از پدر و مادر تا برادران، ای عزیزان! بدانید که تقدیر هر چه باشد همان خواهد شد و همه ما امانتی در این جهان هستیم و رفتن از این دنیا برای همه است اما یکی دیرتر و یکی زودتر. اصل چگونه زندگی کردن و چگونه مردن است پس به فکر باشیم عمرمان چگونه گذشت برای آینده چه خواهیم کرد.

ای عزیزان من!‌ خدا را، خدا را یک‌لحظه از یاد نبریم و کاری کنیم زندگی‌مان بر اساس دستورات خدا و پیغمبر باشد، نماز را یک آن سبک نگیریم و سعی کنیم کارمان فقط برای رضای خدا باشد هرچند در این دنیا کسی ارزش آن را نداند.

پدر و مادر بزرگوارم! خدا اجرتان دهد و خدا شما را با انبیاء محشور نماید که برایم زحمت کشیدید ولی من نتوانستم یک‌ذره از آن را جبران کنم، اجرتان پیش خداست و صبرتان مایه فزونی اجر، پس توکل کنید بر خدای تعالی.

برادرانم (مسعود، مهرداد، تیرداد، مجید و وحید) یادتان باشد که خدمتگزار این انقلاب باشید و خدمت کنید به اسلام و این انقلاب و مبادا گوش به حرف دشمنان (‌حتی کسانی که خود را خیراندیشان می‌دانند) ندهید و نماز را همیشه و حتماً به پا دارید و از خدا در کارها یاری بخواهید و سعی کنید در درس و کارتان با توکل بر خدا پیشرفت کنید که در این زمانه هر کس در هر کاری که درست انجام دهد کمک به انقلاب و اسلام نموده و سعی کنید که از خادمان واقعی انقلاب باشید.

سعی کنید اوقات بیکاری خود را صرف مطالعه کتب اسلامی و خدمت در ارگان‌های انقلابی‌نمایید. پس بیش از این سفارش نمی‌کنم، امیدوارم این خواهش‌های کوچک اما با اهمیت مرا از یاد نبرید.

و اما دوستان عزیزم آنان که یار و همفکرمان در تمام مواقع بودند خدا توفیقتان دهد،‌ در کارهای خیر و خدمت به انقلاب امیدوارم ما را از دعای خیر فراموش نکنید.

و اما در رابطه با خودم؛ اول این‌که نمی‌خواهم هیچ‌گونه عکس و پوستری برایم چاپ شود و در مراسمم از اهل منبری که اهل‌حال بوده بخواهید که مصیبت کربلا و نوحه سالار شهیدان حسین‌ابن‌علی را بخواند و دیگر این‌که با اموالم اعم از کتابخانه و دیگر وسایل، هرگونه که خود صلاح می‌دانید رفتار کنید.

اگر از وسائل مربوط به سپاه در اختیار من است به برادرم مسعود بگویید که آن‌ها را تحویل دهد و سعی کنید که برای ۹ تا ۱۰ سالی که نماز و روزه بر من واجب بوده برای همه آن نماز و روزه قضا توسط هرکسی که خود صلاح می‌دانید برپا دارید حتماً و حتماً.

و امیدوارم از تمام دوستان و اقوام و آشنایان و خانواده (اعم) از پدر و مادربزرگ و برادرانم که اگر دِینی به شما دارم و یاحقی از شما ضایع کردم و یا باعث اذیت و ناراحتی شما شدم مرا که اینک دستم از همه‌جا کوتاه و فقط به دعای خیر شما و شفاعت ائمه (ع)، شما هم حلال کنید و از دعای خیر فراموشم نکنید.

در انتها همه شما را به خدا می‌سپارم و امیدوارم به عرایضم توجه کنید و از مؤمنین و خانواده شهدا برایم طلب دعای خیر نمایید. اجرتان باخدا و صبرتان زیاد و توفیقتان به خدمت برای انقلاب بیشتر.

به عموهایم و دیگران بگویید در این زمانه خدمت به این مردم و این انقلاب از هر چیزی واجب‌تر است و شیرینی خدمت به انسان‌ها برطرف‌کننده ناراحتی ناشی از خستگی و کمبود و ناملایمات است.

همه شما را به خدا می‌سپارم، بنده حقیر و گنه‌کار محتاج دعای خیر شما و نوکر امام زمان اگر ما را به نوکری قبول داشته باشد و سرباز ناچیز انقلاب، سعید آلیانی اعزامی از سپاه رشت، مورخه ۱۳۶۴/۴/۱۲.

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید