X
مقالات فیش حج
چرا نویسندگان ایرانی فریب «ماهی سیاه کوچولو» را خوردند؟

چرا نویسندگان ایرانی فریب «ماهی سیاه کوچولو» را خوردند؟

«ماهی سیاه کوچولو» در حقیقت یک جزوه سازمانی برای آموزش اعضای سازمان چپ بود که در پوشش ادبیات کودک منتشر شد اما با فریب نویسندگان تبدیل به الگویی برای تولید شد.

ادبیات کودک و نوجوان ـ 3؛

در یادداشت پیشین درباره ادبیات کودک و نوجوان در دهه 40 نکاتی را مطرح کردم تا اینکه به انتشار کتاب «ماهی سیاه کوچولو»، شناخته‌شده‌ترین اثر «صمد بهرنگی» در  سال 1347 رسیدیم که با تصویرگری «فرشید مثقالی» از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد و تصویرهای این کتاب جایزه «براتیسلاوا» را از آن خود کرد. پس از انتشار این کتاب،‌ در همان سال‌ها مجلات کودکان و نوجوانان مثل کیهان بچه‌ها، پیک دانش آموز، پیک نو آموز و پیک نونهال و پیک معلم منتشر می‌شود و بین مدارس سراسر کشور در یک همسان‌سازی پخش می‌شود که بخشی از آن سرگرمی و فکاهی است. با انتشار این مجلات رقابتی جدید و جدی میان نویسندگانی که برای کودکان و نوجوان اثر تولید می‌کنند، در می‌گیرد.

نویسندگانی که گول جزوه سیاسی صمد بهرنگی برای آموزش اعضای چریک را خوردند

در این رقابت، گروهی از نویسندگان مثل نسیم خاکسار، مرتضی کیوان، قاضی ربیع هاوی تا علی اشرف درویشیان به واسطه آثار صمد بهرنگی همان گعده فکری را در آثار خود منعکس می‌کنند و برای بچه‌ها داستان می‌نویسند. «از دود بوی کلوچه می‌آید»، نوشته مرتضی کیوان نمونه ای از این آثار است که در ادامه تفکر صمد بهرنگی است. این موج فکری چنان گسترده می شود که نویسندگان بسیاری در سایر شهرها از این شیوه و تفکر استفاده می‌کنند و برای تولید ادبیات کودک و نوجوان به تفکر صمد بهرنگی رجوع می‌کنند. این فراگیری چنان آشکار است که اگر چند اثر برجسته صمد بهرنگی را در حوزه ادبیات کودک پیش رویمان بگذاریم، به راحتی می‌توانیم رد پای تفکر و ادامه صمد بهرنگی را در آثار این نویسندگان ببینیم، اما یادمان باشد صمد بهرنگی آثارش را نه برای بچه‌ها که برای تهییج گروه‌های سیاسی و ویژه گروه‌های چپ نوشت و داستانی مثل  ماهی سیاه کوچولو، «24 ساعت خواب و بیداری» و کتاب «کند و کاو در مسائل تربیتی» در حقیقت یک جزوه سازمانی برای آموزش اعضای سازمان بود نه برای کودک. نویسندگانی مانند صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان با پوششی تحت عنوان ادبیات کودک آثاری مشخصاً برای بزرگسالان می‌نوشتند.

ادبیات کودک و نوجوان در اواخر دهه 40 قربانی شد

آنها به شکلی آگاهانه از این پوشش برای عبور از تیغ سانسور استفاده می‌کردند. با این پوشش، ادبیات کودک و نوجوان قربانی شد و ادامه‌دهندگان راه این نویسندگان بی‌آنکه نسبت به روش آن‌ها آگاه باشند، فریب این پوشش را خوردند و گمان کردند ادبیات کودک یعنی «ماهی سیاه کوچولو»، ی«عنی 24 ساعت خواب و بیداری». این فریب ناشی از تأخری است که در مورد صمد بهرنگی به آن دچارند.

در حقیقت نویسندگان اردوگاه چپ چنان شیفته صمدبهرنگی می‌شوند که نگاهی منتقدانه نسبت به ادعایش ندارند که اگر داشتند رازش را در می‌یافتند و از داستان‌های او به عنوان الگوی ادبیات کودک و نوجوان گَرته‌برداری نمی‌کردند. این ذبح ادبیات کودک و نوجوان تنها به اردوگاه چپ تعلق نداشت؛ بلکه اردوگاه نویسندگان مذهبی نیز در آن سال‌ها با عدم درک ادبیات کودک و ادبیات برای کودک دچار چنین پیمایشی شدند و بیش از آنکه برای بچه‌ها ادبیات تولید کنند، داستان‌هایی درباره مشاهیر صدر اسلام به زبان ساده‌فهم نوشتند. اما همه این‌ها در پی موج ادبیات صمد بهرنگی و توسط اردوگاه چپ فراگیر شد. 

در این سال‌ها اتفاق اشتباه دیگری توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رقم می‌خورد، تحت عنوان فستیوالِ کتاب‌های کودکان و نوجوانان و فستیوال فیلم‌های کودکان و نوجوانان.

ابتذال در فستیوال فیلم‌های کودک و نوجوان 

تا پیش از این فیلم‌هایی که برای بچه‌های کانون در کتابخانه‌ها نمایش داده می‌شد، فضای سلامت و دور از ابتذال داشت؛ ولی در این فستیوال‌ها یک اتفاق بسیار وحشتناک می‌افتد. برگزاری جشنواره در سینما و ورود کودکان به فضای سینمایی که با فیلم فارسی‌های مبتذل اشباع شده است و مظاهری نامناسب برای کودکان را در خود تبلیغ می‌کند؛ یعنی بچه‌هایی که هیچ وقت برای دیدن فیلم به آن سینماها نمی‌رفتند، حالا وارد این فضا شده‌اند، آن هم با عنوان فضایی که نکوهیده شده نیست. درست است که در این فستیوال تنها فیلم‌های کودکان و نوجوانان نمایش داده می‌شود اما کودکان در مکان‌ها و خیابان‌هایی می‌چرخند که تجربه‌ای از آن اماکن ندارند و در معرض آسیب قرار می‌گیرند. این خطا در فستیوال کتاب‌های کودکان و نوجوانان هم تکرار می‌شود. یعنی فستیوال ادبیات کودک و نوجوان در مکان‌هایی برگزار می‌شود که چندان خوشنام نیستند و همه اینها دست به دست هم می‌دهد تا ابتکار به کار رفته در حوزه کودک و نوجوان در بطن خود ابتذالی را صورت دهد.

در همین سال‌ها کانون شروع به انتشار گسترده کتاب‌های ترجمه‌ای می‌کند، کتاب‌هایی از مارک تواین و هانس کریستین اندرسون. گستره تولیدات به جایی می‌رسد که نویسندگانی مثل بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی هم شروع به نوشتن برای بچه‌ها می‌کنند. ماحصل این ورود «حقیقت و مرد دانا» و «عمو سیبیلو» نوشته بهرام بیضایی و «کلاته گل» و «پسرک چشم آبی» نوشته ساعدی است؛ کتاب‌هایی که بچه‌ها  رغبتی به خواندن آنها ندارند و اگر نقاشی‌های  این آثار نبود، اصلاً جایگاه ویژه‌ای پیدا نمی‌کرد. در حقیقت این دو نویسنده به حوزه‌ای وارد شدند که در آن اصلاً توانایی نداشتند.

موج ترجمه نویسندگان ایرانی را شکست داد

در مقابل این موج، ترجمه کتاب‌هایی در امتداد تفکر چپ و بسیار رنگارنگ نیز تولید شد، اما در نهایت این دو گروه آثار در برابر آثار ترجمه‌ای در ایران که سه ناشر به نام‌های پنگوئن، گوتنبرگ و فرانکلین به شکل جدی روی آن متمرکز هستند، شکست می‌خورند. فرانکلین کتاب‌های ترجمه‌ای با رویکرد ادبیات انگلیسی را دنبال می‌کند و پنگوئن ادبیات اروپایی به ویژه ادبیات آمریکایی را دنبال می‌کند. اما گوتنبرگ تنها انتشارات قابل اعتماد آن دوره است که توسط شوروی حمایت می‌شود و کار آن گردآوری افسانه‌ها و قصه‌های نویسندگان آن دوره شوروی است. این ناشر آثار نویسندگانی مثل تولستوی تا افسانه‌های مشترک بین ملل را در کتاب‌هایی با قد و اندازه بسیار درست چاپ می‌کند.  این آثار ترجمه‌ای عمدتاً ادبیات سه‌گانه وهمی، تبلیغی و افسانه‌ای را دنبال می‌کنند. در این دوران آثار درخشانی در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان منتشر می‌شود، اما این آثار عمدتاً تخیلی هستند؛ مثل «کلاس پرنده» اثر «اِریش کِستنِر»، «بچه‌های راه‌آهن» نوشته « ادیت نسبیت بلاند» که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  منتشر شد.

«پرنده آبی» نوشته «موریس مترلینگ» «دوازده ماه» اثر «ساموئل مارشاک» و «الیور توئیست» نوشته «چارلز دیکنز» نمونه‌های دیگری از آثار درخشان آن سال‌‌ها هستند که خارج از حوزه کانون و انتشارات چپ توسط انتشارات «امیرکبیر» منتشر شد. در این سال‌ها با انتشار دو داستان از «مارک تواین» به نام‌های «هاکلبرفین» و «تام سایر» و پخش کارتون‌های آن در تلویزیون وقت و ظهور پدیده مارک تواین خوانی، شکست نویسندگان ما در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان مقابل ترجمه قطعی می‌شود، چه نویسندگان چپ و چه نویسندگانی مذهبی که به شکل ترویجی ـ تبلیغی می‌‌نویسند.

ظهور نادر ابراهیمی و دو کتابی که جایزه جهانی گرفت

می‌رسیم به سال 1355 که پدیده‌ای به نام «نادر ابراهیمی» ظهور می‌کند. نادر ابراهیمی نویسنده توانمندی است اما یک مشکل بزرگ در مسیر طی شده‌اش وجود دارد و آن تأسیس مؤسسه‌ای به نام «همگام با کودکان و نوجوانان» که هم زمان چند کار انجام می‌دهد از جمله تصویرگری و نقاشی برای کتاب‌های کودکان، اما توسط افرادی انجام می‌شود که اصلاً نقاشی کودک بلد نیستند و با این جهان آشنایی کافی ندارند؛ این در حالی است که کتاب‌های «نادر ابراهیمی» مثل «سنجاب‌‌ها» و «کلاغ‌‌ها» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با بهترین نقاشی منتشر می‌‌شود و جایزه جهانی می‌گیرد.

در مؤسسه «همگام با کودکان و نوجوانان» آقای نادر ابراهیمی و دوستانشان به یک تجربه دیگر دست می‌زنند که تقریباً تخیلی و بسیار اشتباه است و آن «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» است که در تلویزیون وقت پخش می‌شود. این مجموعه تلویزیونی بسیار تأثیر ویرانگری بر ذهن کودکان و نوجوانان می‌گذارد و باعث می‌شود حس فرار از خانه و حرکت به سمت بورژوازی در آن‌ها  تقویت شود و بچه‌های فقیری که این سریال را تعقیب می‌کردند، دچار یک انزوای خاص شدند و احساس کردند شرایط شهری چقدر از آن‌ها جداست و به آن‌ها تعلق ندارد. نادر ابراهیم در زمینه داستان‌نویسی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به سرنوشتی مانند دیگر نویسندگان می‌رسد یعنی خلق آثاری که برای کودکان و نوجوانان نیست؛ بلکه درباره کودکان و نوجوانان است. تلاش او در این حوزه تا جایی پیش می‌رود که به فابل‌نویسی روی می‌آورد و داستان‌های حیوانات را باب می‌کند. داستان‌هایی  که بیش از پند‌آموزی، تمثیل‌محور می‌شود. در این سال‌ها تلاش‌های  «مهدی آذری یزدی» در نوشتن قصه‌های  قرآن برای کودکان بسیار تأثیرگذار است.

تلاش آذریزدی برای بازنویسی قصه‌های قرآنی/ حکیمی و سرشار وارد میدان می‌شوند

این جریانات با همه افت و خیزها ادامه دارد تا چاپ دو کتاب توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی از «محمود حکیمی» با رویکردی نو نسبت به مشاهیر صدر اسلام و «محمدرضا سرشار» با محتوایی در باب توکل و دعا که تأثیر شگرفی بر ادبیات کودک و نوجوان می‌گذارد؛ یعنی این‌بار دیگر ما با جنبش چپ و داستان‌های تمثیلی نادر ابراهیمی رو به رو نیستیم، بلکه با یک جریان ساده و پویا در «اصیل آباد» و «اگر بابا بمیرد» اثر محمدرضا سرشار رو به رو هستیم که با نام رضا رهگذر منتشر می‌شود. 

داستان‌هایی که روابط استعماری را بیان می‌کند و نشان‌دهنده فقر و ایمان در بچه‌های  روستایی است. تمامیِ این پدیده‌ها  با نزدیک شدن به انقلاب اسلامی سرعت بیشتری می‌گیرد و با شتاب و دامنه وسیع‌تری حرکت می‌کند؛ یعنی در داستان‌های  تبلیغی ـ ترویجی گروه چپ تفکر جنگ مسلحانه تبلیغ می‌شود، در داستان‌های ترجمه‌ای به سمت نگاه بورژوازی پیش می‌رود و آن سوی دیگر یک نهاد بنیاد پهلوی دست به انتشار کتاب‌هایی می‌زند که بیش از آنکه کتاب‌های کودکان و نوجوانان باشد، داستان‌هایی  درباره سرنوشت خاندان سلطنتی و تبلیغ جشن‌های 2500  و انقلاب شاه و مردم است و این کتاب‌ها به دست بچه‌ها در مدارس می‌رسد. می‌رسیم به سال  1357 ظهور انقلاب اسلامی است.

جهش در ادبیات کودک با شروع مبارزات انقلاب اسلامی

در اینجا ادبیات کودک و نوجوان به سوی همان جهش بلند حرکت می‌کند و نویسندگان در این فضای بزرگ در همسان‌سازی با جریان مطبوعِ خود سعی می‌کنند نگاهی سمپاتیک به مبارزات داشته باشند، این جهش در همه طیف‌هاست. از اشعار شاملو تا آثار سیاوش کسرایی و آقای علی اشرف درویشیان تا نویسندگانی که به جبهه مسلمانان تعلق‌ خاطر دارند و توسط شهید مطهری در «داستان راستان» و داستان‌هایی از این قبیل تبلیغ و ترویج می‌شود.

بعد از بروز انقلاب اسلامی تمام تریبون‌های کتاب در حوزه کودکان و نوجوانان است و نویسندگان بزرگسال از این گردونه عقب می‌مانند که درباره آن صحبت خواهم کرد.

ادامه دارد...

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید