دوری از تفرقه و فرقهگرایی در دوران غیبت امام زمان علیه السلام
اولین وظیفه نواب خاص در دوره غیبت صغری جلوگیری از تفرقه و فرقهگرایی است.
متن زیر جلسه سی و هشتم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
همانطور که گفته شد وظیفه اول نواب خاص در دوره غیبت صغری جلوگیری از تفرقه و فرقهگرایی است، در دوره آن عزیزان آنچه بطور مستند در کتابها ذکر شده کمترین حد فرقهها ۱۱ تا و بیشترین حد فرقهها ۱۴ تا بوده است. فعالیتهای این شخصیتهای بزرگوار در این ۶۹ سال به نحوی است که مرحوم شهید مفید که رئیس علمای امامیه است در سال ۳۷۳ هجری قمری میگوید ما در دوران خودمان خبری از آن فرقه ها نداریم. و این معلوم است که نحوه مدیریت و مواجه آن شخصیتهای بزرگوار کاملاً موثر بوده است. متأسفانه در مهدویت و مهدی پژوهی دوران عصر غیبت صغری مورد غفلت قرار گرفته است.
وظیفه دوم نواب خاص مبارزه با مدعیّان دروغین نیابت بود. نیابت خاصه به نص از امام علیهالسلام برای چهار نفر صادر شد. اما در دوره غیبت صغری عدهای این نیابت را بطور دروغین ادعا کردند. و متأسفانه مردمانی هم پذیرفتند. یکی از وظایف این شخصیتهای بزرگوار مبارزه با چنین انحرافی است. اساساً این نکته را عرض کنم که یکی از سلسله مباحث مهدویت بحث مُتِمّهدیان است. متمهدیان یعنی کسانی که به دروغ ادعای نیابت برایشان شده است، متمهدیان اساساً عنوانی است برای انحراف از حرکت اصیل مهدویت که اشکال مختلف دارد.
گاهی برای برخی از امامان ادعای مهدی بودن شده؛ گاهی برای برخی از امام زادگان چنین ادعائی شده؛ گاهی برای برخی از اصحاب چنین ادعائی شد، گاه برخی، خودشان چنین ادعائی را برای خودشان داشتند.
این حکایت از این معنا میکند که: مسئله امام زمان علیهالسلام و انتظار حضرت از صدر اسلام مطرح بوده، دوم اینکه ضرورت و اهمیت مسئله را هم درک کردند. لذا عدهای برای این که بتواند جایگاهی برای خودشان درست کنند خودشان را به نوعی منتصب به این جریان میکنند.
حالا ما بعداً که بحث انحراف از مهدویت را مطرح میکنیم از دو جهت صحبت میکنیم. اول اینکه انگیزه افرادی که چنین ادعاهائی برایشان میشده چه بوده؟ چرا چنین ادعائی در طول تاریخ شده است؟
دوم اینکه چه شخصیتهائی در رابطه با آنها چنین ادعائی شده است؟ مثلاً مثل مختار، در باب مختار ثقفی هم چنین ادعائی شده گرچه ایشان اساساً زیر بار چنین ادعائی نرفتند.
گاهی برخی افراد خودشان برای خودشان ادعای مهدویت میکردند مثلاً فرض کنید که برادر امام رضا علیهالسلام ادعای امامت میکند زیُدالنّار یا مثلاً جعفر کذاب برادر امام حسن عسگری علیهالسلام.
گاهی هم بعضی از اصحاب برای خودشان چنین ادعائی میکنند پس مسئله شقوق مختلفی دارد. از هر پنج شقی که بیان کردم. مصداقهائی وجود دارد.
یکی از انحراف این است که در دوره غیبت صغری افرادی ظهور پیدا کردند که ادعای بابیّت داشنتد. ادعّای بابیّت یعنی ادعای واسطه بین امام و خلق بودن. ما مراجع تقلید را نایب میدانیم ولی واسطه نمیدانیم ولی در دوران غیبت صغری تنها راه رسیدن به امام زمان علیهالسلام همان چهار نفر بودند.
باب امام بودن (باب یعنی راه) راه رسیدن به امام منصب خیلی مهی است آدمهائی که ایمان بالا نداشته باشند تحریک میشوند برای این که خودشان را به نوعی منتصب به این مقام بکنند. از جمله کسانی که چنین ادعائی را کردند این شخصیتها هستند.
ـ ابو محد شریعی، محمد بن نصیر نُمیّری، ابو طاهر محمد بن علی بن هلال، حسین بن منصور حلاّج ابو جعفر محمد بن شلمغانی، احمد بن هلال کرخی اینها کسانی هستند که در آن ۶۹ سال چنین ادعائی را کردند. یکی از وظایف نوّاب این بوده که با اینگونه ادعاها مواجه بشود. توجه بفرمائید مواجه میشوند، مبارزه میکنند در عین حالی که حساسیت ایجاد نمیکنند تا جان امام زمان علیهسلام به خطر نیفتد، و همه اینها به این خاطر است که بیان کنیم این شخصیتها شخصیتهای کار بردی بودند شخصیتهای زینتی نبودند.
اینها شریعت ما و مکتب حقّه را پاسداری کردند به نحوی که انحراف بواسطه هدایت و مدیریت اینها به حداقل رسید. به حداقل رسید. البته بابیّت به دوره معاصر هم کشیده که رئیس فرقه علی محمد باب بود و شهید بزرگوار امیرکبیر رحمه الله علیه، امیر کبیر با آن مبارزه کرد و اعدامش کرد.
در دوره معاصر از کشور عراق هم چند نفری این ادعا را کردند که ما نایب امام زمان علیهالسلام هستیم. مثلاً در سال ۲۰۰۶ میلادی جنبش مذهبی نظامی در اطراف نجف پیدا شد به اسم جنبش جندالسماء یا جنبش الرعب شهرت پیدا کرد. رهبری این گروه را دو نفر به عهده گرفتند یکی احمد کاظم کرعاوی معروف به ضیاء کرعاوی و یکی سامر بُوقَمرهَ معروف به کاظم عبدالزهرا اینها رهبران این گروه بودند، کاظم کرعاوی خودش را علی بن ابیطالب نامید، طرفدارانش او را مهدی منتظر، هدفشان این بود روز عاشورا به نجف اشرف حمله کنند و مراجع تقلید را بکشند ولی بحمدالله این توطئه ابتر ماند و قبل از این که اینها بتواند چنین اقدامی را بکنند گروههای امنیتی عراق آنها را قلع و قم کردند.
گروه دیگر معاصر هستند جنبش احمد اسماعیل کُاطَع که معروف به احمد کاتب، احمد حسن است. احمد اسماعیل کُأطّع سُویلمی به او میگویند. مشهور به احمد حسن است. این خودش را یمانی میداند سفیر امام و بعد ادعا کرد من فرزند و وصّی امام هستم! ادعایش را در سال ۱۴۲۴ قمری مطرح کرد. او به ایران آمده به قم رفته با اصحابش به طرف جمکران پیاده هم رفته و نیروهای نظامی و امنیتی ما با آنها مواجه شدند و او را مهارش کردند. این آدم خیلی طرفدار دارد.
سومین شخصیت که جزء معاصرین هست و گروه انحرافی است سید محمود حسنی مَرضی است او در سال ۱۴۲۵ هجری قمری ادعایش را مطرح کرد. محیط کارش بیشتر فضای مجازی است خودش را سید حسنی میداند و سید حسنی قیامش در واقع یکی از قیامهای مقدم ظهور امام است. لذا مردم را دعوت به خودش میکند.
تقریباً آدم وقتی تحلیل میکند میبیند که دلیل این انحراف یکی است. یکی جاهطلبی است. یکی فوق العاده بودن این منصب است. انشاءالله کسی به این دامها دچار نشود. سه چهار نفر را که با شخصیتهای عالی مقام نواب اربعه معاصر بودند را نام میبرم و این را میگویم که نحوه مواجه با اینها به دو شکل بوده است.
اولاً: نواب اربعه آنها را تکذیب میکردند و با آنها مبارزه میکردند. ثانیاً: از ناحیه مقدسه امام علیهالسلام هم تائید بر این مبارزه میآمد توضیح صادر میشد و بحث بعدی ما در ضمن این بحث صدور توقیعات است. که این توقیعات چه جایگاهی دارند و چه اهمیتی دارند؟ آنچه در جامعه امروزی ما وجود دارد امام غایب علیهالسلام غایب از همگان است هیچ کس نمیتواند بگوید من آن را میبینم و تو او را نمیبینی پس من به او اقتدا میکنم تو به من اقتدا کن!!
وقتی باب، باب داعیاً اِلیه باشد انحراف است ولی وقتی داعیاً الی الله باشد انحراف نیست. وقتی بحث داعیاً الی الله شد علنی میشود یعنی اگر این آدمها ترس نداشته باشند مطلبش را نزد مراجع مطرح میکند نه مخفیانه، دیگر الان هم دوره مخفیکاری در اینگونه امور نیست حکومت اسلام است.
یک خانمی در این مستند دیدم و حرفش منطقی بود به خبرنگار میگفت فکر نکنید ما احمقیم یعنی اینجوری نیست من آدم بی ملاکی باشم آنها خیلی فضا سازیشان قوی است. یعنی آنها هم شیاد به تمام معنا هستند. حرفهای کار کردند. خدا نکند آدم گیر شیاد بیفتد. آنها شیاد به تمام معنا هستند درک کرده موقعیت خیلی فوقالعاده است پس باید زمینهسازی هم خیلی فوق العاده باشد.
همین چهار پنج نفری که اسم بردم امام در یک توقیع همهشان را لعن میکند. در آن ۶۹ سال به این شکل که شما فکر نکنید چون امام ظاهر نیست، حاضر هم نیست. از همه امور خبر دارد، همه امور برایش مهم است؛ نسبت به آنچه که باید و بایسته هست ورود پیدا میکند؛ لذا یکی از بحثهای مهم دوران غیبت صغری بحث توقعیات است.
تمام توقیعات در دوران غیبت صغری در دو منبع کهن ما الغبیه شیخ طوسی و کمال الدین شیخ صدوق وجود دارد. بنابر این از نظر منبع، از نظر سند اشکالی ندارد، چون اکثرش توثیق شده است سلسله رجال آن توثیق شده است.
جناب شیخ طوسی رحمهالله علیه در کتاب غیبه مینویسند. ـ اولین مدعی بابیت ابو محمد حسن شریعی بود. او از ابتدا از اصحاب امام هادی و امام عسگری علیهم السلام بود اما بعد مدعی مقامی شد که نه اهلیت آن را داشت و نه خداوند برای او مقدّر فرموده بود. و به خدا و حجّتهایش دروغ بست. لذا ایشان از او تبری جستند و شیعیان او را لعنت کردند. اوّل نوّاب تبری جستند روی جامعه کار کردند شیعیان او را لعنت کردند و توقیع لعن و تبری از او از سوی امام علیهالسلام صادر شد.
یعنی نواب موجودات زینتی نبودند، مراقب افکار جامعه بودند، جامعه را هدایتگری میکردند. از طرفی این نواب مراقب بودند که بعنوان نایب شناخت نشوند و خیلی کار سختی است. اینها سختی و ظرافت متانت و هوش بالا در این افراد را می رساند که باید جوری رفتار میکردند که هم خودشان شناخته نشوند هم امام را حفظ بکنند
هارون ابن موسی میگوید: تمام کسانی که ادعای نیابت کردند در ابتلا به امام دروغ بستند که نماینده امام هستند و مردم سُست ایمان را بدین وسیله جلب کردند، سپس به آنجا میرسید که ادعای حلولیه میکردند. ادعای حلول یعنی این که ـ خدا در ما حلول کرده!! و یکی از کسانی که چنین ادعائی داشت همین منصور حلاّج بود و پسرش حسین بن منصور، که خدا در ما حلول کرده!! اینها در جای خودش بنظرم بد نیست بحث بشود و ذهنیت مردم نسبت به این فرقههای انحرافی روشن بشود.
ـ دومین شخصیتی که ادعای بابیّت کرد من این را متعمدانه میخوانم تا مردم بدانند که اینها از نظر اخلاقی در چه مرتبهای بودند، محمد بن نصیر نُمیری است. از کتاب الغیبه شیخ طوسی، ایشان میفرماید: او از اصحاب امام حسن عسگری علیهالسلام است و بعد از وفات امام ادعا کرد که نایب امام و باب امام است که خداوند به سبب الحاد و نادانیاش رسوایش ساخت و نایب دوم امام محمد بن عثمان نیز او را لعن نمود. اولین حرکت را جناب محمد بن عثمان انجام میدهد. و از او دوری جست.
راوی میگوید: او قائل به تناسخ ارواح بود، تناسخ یعنی هر کس از دار دنیا میرود اگر شر باشد بر میگردد در روح یک موجودی دیگری حلول پیدا میکند و این اینقدر زجر میکشد تا تبدیل به خوب بشود. و این سیکل ادامه پیدا میکند!! منجربه رفتن از عالم دنیا نخواد شد.
در مورد امام هادی علیهالسلام غلّو کرد و قائل به ربوبیت آن حضرت بود، نکاح با محارم را جایز شمرد. لواط مردان را جایز شمرد، محمد بن موسی بن فرات به هر صورت این مسئله را برایش توجیه میکرد که اگر این را جایز میدانیم دلیلش چیست؟ اول جناب محمد بن عثمان تکذیب کرد، بعد امام علیهالسلام برای او توقیعی صادر کردند مبنی بر لعنش.
توقیع نشان دهنده حضور امام در تمام حوادثی است که برای شیعه اتفاق میافتد حالا درست است که دستشان بر حسب ظاهر به امام نمیرسد اما وقتی صادر میشود؛ از طرف آدم موثق خوانده میشود مردم اطمینان پیدا میکند که امام هست ناظر و حاضر است. کتاب نیابت امام زمان علیهالسلام اثر شیخ محمد سند ترجمه احمد خوانساری در دوران غیبت درباره نواب است.متن زیر جلسه سی و هشتم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
همانطور که گفته شد وظیفه اول نواب خاص در دوره غیبت صغری جلوگیری از تفرقه و فرقهگرایی است، در دوره آن عزیزان آنچه بطور مستند در کتابها ذکر شده کمترین حد فرقهها ۱۱ تا و بیشترین حد فرقهها ۱۴ تا بوده است. فعالیتهای این شخصیتهای بزرگوار در این ۶۹ سال به نحوی است که مرحوم شهید مفید که رئیس علمای امامیه است در سال ۳۷۳ هجری قمری میگوید ما در دوران خودمان خبری از آن فرقه ها نداریم. و این معلوم است که نحوه مدیریت و مواجه آن شخصیتهای بزرگوار کاملاً موثر بوده است. متأسفانه در مهدویت و مهدی پژوهی دوران عصر غیبت صغری مورد غفلت قرار گرفته است.
وظیفه دوم نواب خاص مبارزه با مدعیّان دروغین نیابت بود. نیابت خاصه به نص از امام علیهالسلام برای چهار نفر صادر شد. اما در دوره غیبت صغری عدهای این نیابت را بطور دروغین ادعا کردند. و متأسفانه مردمانی هم پذیرفتند. یکی از وظایف این شخصیتهای بزرگوار مبارزه با چنین انحرافی است. اساساً این نکته را عرض کنم که یکی از سلسله مباحث مهدویت بحث مُتِمّهدیان است. متمهدیان یعنی کسانی که به دروغ ادعای نیابت برایشان شده است، متمهدیان اساساً عنوانی است برای انحراف از حرکت اصیل مهدویت که اشکال مختلف دارد.
گاهی برای برخی از امامان ادعای مهدی بودن شده؛ گاهی برای برخی از امام زادگان چنین ادعائی شده؛ گاهی برای برخی از اصحاب چنین ادعائی شد، گاه برخی، خودشان چنین ادعائی را برای خودشان داشتند.
این حکایت از این معنا میکند که: مسئله امام زمان علیهالسلام و انتظار حضرت از صدر اسلام مطرح بوده، دوم اینکه ضرورت و اهمیت مسئله را هم درک کردند. لذا عدهای برای این که بتواند جایگاهی برای خودشان درست کنند خودشان را به نوعی منتصب به این جریان میکنند.
حالا ما بعداً که بحث انحراف از مهدویت را مطرح میکنیم از دو جهت صحبت میکنیم. اول اینکه انگیزه افرادی که چنین ادعاهائی برایشان میشده چه بوده؟ چرا چنین ادعائی در طول تاریخ شده است؟
دوم اینکه چه شخصیتهائی در رابطه با آنها چنین ادعائی شده است؟ مثلاً مثل مختار، در باب مختار ثقفی هم چنین ادعائی شده گرچه ایشان اساساً زیر بار چنین ادعائی نرفتند.
گاهی برخی افراد خودشان برای خودشان ادعای مهدویت میکردند مثلاً فرض کنید که برادر امام رضا علیهالسلام ادعای امامت میکند زیُدالنّار یا مثلاً جعفر کذاب برادر امام حسن عسگری علیهالسلام.
گاهی هم بعضی از اصحاب برای خودشان چنین ادعائی میکنند پس مسئله شقوق مختلفی دارد. از هر پنج شقی که بیان کردم. مصداقهائی وجود دارد.
یکی از انحراف این است که در دوره غیبت صغری افرادی ظهور پیدا کردند که ادعای بابیّت داشنتد. ادعّای بابیّت یعنی ادعای واسطه بین امام و خلق بودن. ما مراجع تقلید را نایب میدانیم ولی واسطه نمیدانیم ولی در دوران غیبت صغری تنها راه رسیدن به امام زمان علیهالسلام همان چهار نفر بودند.
باب امام بودن (باب یعنی راه) راه رسیدن به امام منصب خیلی مهی است آدمهائی که ایمان بالا نداشته باشند تحریک میشوند برای این که خودشان را به نوعی منتصب به این مقام بکنند. از جمله کسانی که چنین ادعائی را کردند این شخصیتها هستند.
ـ ابو محد شریعی، محمد بن نصیر نُمیّری، ابو طاهر محمد بن علی بن هلال، حسین بن منصور حلاّج ابو جعفر محمد بن شلمغانی، احمد بن هلال کرخی اینها کسانی هستند که در آن ۶۹ سال چنین ادعائی را کردند. یکی از وظایف نوّاب این بوده که با اینگونه ادعاها مواجه بشود. توجه بفرمائید مواجه میشوند، مبارزه میکنند در عین حالی که حساسیت ایجاد نمیکنند تا جان امام زمان علیهسلام به خطر نیفتد، و همه اینها به این خاطر است که بیان کنیم این شخصیتها شخصیتهای کار بردی بودند شخصیتهای زینتی نبودند.
اینها شریعت ما و مکتب حقّه را پاسداری کردند به نحوی که انحراف بواسطه هدایت و مدیریت اینها به حداقل رسید. به حداقل رسید. البته بابیّت به دوره معاصر هم کشیده که رئیس فرقه علی محمد باب بود و شهید بزرگوار امیرکبیر رحمه الله علیه، امیر کبیر با آن مبارزه کرد و اعدامش کرد.
در دوره معاصر از کشور عراق هم چند نفری این ادعا را کردند که ما نایب امام زمان علیهالسلام هستیم. مثلاً در سال ۲۰۰۶ میلادی جنبش مذهبی نظامی در اطراف نجف پیدا شد به اسم جنبش جندالسماء یا جنبش الرعب شهرت پیدا کرد. رهبری این گروه را دو نفر به عهده گرفتند یکی احمد کاظم کرعاوی معروف به ضیاء کرعاوی و یکی سامر بُوقَمرهَ معروف به کاظم عبدالزهرا اینها رهبران این گروه بودند، کاظم کرعاوی خودش را علی بن ابیطالب نامید، طرفدارانش او را مهدی منتظر، هدفشان این بود روز عاشورا به نجف اشرف حمله کنند و مراجع تقلید را بکشند ولی بحمدالله این توطئه ابتر ماند و قبل از این که اینها بتواند چنین اقدامی را بکنند گروههای امنیتی عراق آنها را قلع و قم کردند.
گروه دیگر معاصر هستند جنبش احمد اسماعیل کُاطَع که معروف به احمد کاتب، احمد حسن است. احمد اسماعیل کُأطّع سُویلمی به او میگویند. مشهور به احمد حسن است. این خودش را یمانی میداند سفیر امام و بعد ادعا کرد من فرزند و وصّی امام هستم! ادعایش را در سال ۱۴۲۴ قمری مطرح کرد. او به ایران آمده به قم رفته با اصحابش به طرف جمکران پیاده هم رفته و نیروهای نظامی و امنیتی ما با آنها مواجه شدند و او را مهارش کردند. این آدم خیلی طرفدار دارد.
سومین شخصیت که جزء معاصرین هست و گروه انحرافی است سید محمود حسنی مَرضی است او در سال ۱۴۲۵ هجری قمری ادعایش را مطرح کرد. محیط کارش بیشتر فضای مجازی است خودش را سید حسنی میداند و سید حسنی قیامش در واقع یکی از قیامهای مقدم ظهور امام است. لذا مردم را دعوت به خودش میکند.
تقریباً آدم وقتی تحلیل میکند میبیند که دلیل این انحراف یکی است. یکی جاهطلبی است. یکی فوق العاده بودن این منصب است. انشاءالله کسی به این دامها دچار نشود. سه چهار نفر را که با شخصیتهای عالی مقام نواب اربعه معاصر بودند را نام میبرم و این را میگویم که نحوه مواجه با اینها به دو شکل بوده است.
اولاً: نواب اربعه آنها را تکذیب میکردند و با آنها مبارزه میکردند. ثانیاً: از ناحیه مقدسه امام علیهالسلام هم تائید بر این مبارزه میآمد توضیح صادر میشد و بحث بعدی ما در ضمن این بحث صدور توقیعات است. که این توقیعات چه جایگاهی دارند و چه اهمیتی دارند؟ آنچه در جامعه امروزی ما وجود دارد امام غایب علیهالسلام غایب از همگان است هیچ کس نمیتواند بگوید من آن را میبینم و تو او را نمیبینی پس من به او اقتدا میکنم تو به من اقتدا کن!!
وقتی باب، باب داعیاً اِلیه باشد انحراف است ولی وقتی داعیاً الی الله باشد انحراف نیست. وقتی بحث داعیاً الی الله شد علنی میشود یعنی اگر این آدمها ترس نداشته باشند مطلبش را نزد مراجع مطرح میکند نه مخفیانه، دیگر الان هم دوره مخفیکاری در اینگونه امور نیست حکومت اسلام است.
یک خانمی در این مستند دیدم و حرفش منطقی بود به خبرنگار میگفت فکر نکنید ما احمقیم یعنی اینجوری نیست من آدم بی ملاکی باشم آنها خیلی فضا سازیشان قوی است. یعنی آنها هم شیاد به تمام معنا هستند. حرفهای کار کردند. خدا نکند آدم گیر شیاد بیفتد. آنها شیاد به تمام معنا هستند درک کرده موقعیت خیلی فوقالعاده است پس باید زمینهسازی هم خیلی فوق العاده باشد.
همین چهار پنج نفری که اسم بردم امام در یک توقیع همهشان را لعن میکند. در آن ۶۹ سال به این شکل که شما فکر نکنید چون امام ظاهر نیست، حاضر هم نیست. از همه امور خبر دارد، همه امور برایش مهم است؛ نسبت به آنچه که باید و بایسته هست ورود پیدا میکند؛ لذا یکی از بحثهای مهم دوران غیبت صغری بحث توقعیات است.
تمام توقیعات در دوران غیبت صغری در دو منبع کهن ما الغبیه شیخ طوسی و کمال الدین شیخ صدوق وجود دارد. بنابر این از نظر منبع، از نظر سند اشکالی ندارد، چون اکثرش توثیق شده است سلسله رجال آن توثیق شده است.
جناب شیخ طوسی رحمهالله علیه در کتاب غیبه مینویسند. ـ اولین مدعی بابیت ابو محمد حسن شریعی بود. او از ابتدا از اصحاب امام هادی و امام عسگری علیهم السلام بود اما بعد مدعی مقامی شد که نه اهلیت آن را داشت و نه خداوند برای او مقدّر فرموده بود. و به خدا و حجّتهایش دروغ بست. لذا ایشان از او تبری جستند و شیعیان او را لعنت کردند. اوّل نوّاب تبری جستند روی جامعه کار کردند شیعیان او را لعنت کردند و توقیع لعن و تبری از او از سوی امام علیهالسلام صادر شد.
یعنی نواب موجودات زینتی نبودند، مراقب افکار جامعه بودند، جامعه را هدایتگری میکردند. از طرفی این نواب مراقب بودند که بعنوان نایب شناخت نشوند و خیلی کار سختی است. اینها سختی و ظرافت متانت و هوش بالا در این افراد را می رساند که باید جوری رفتار میکردند که هم خودشان شناخته نشوند هم امام را حفظ بکنند
هارون ابن موسی میگوید: تمام کسانی که ادعای نیابت کردند در ابتلا به امام دروغ بستند که نماینده امام هستند و مردم سُست ایمان را بدین وسیله جلب کردند، سپس به آنجا میرسید که ادعای حلولیه میکردند. ادعای حلول یعنی این که ـ خدا در ما حلول کرده!! و یکی از کسانی که چنین ادعائی داشت همین منصور حلاّج بود و پسرش حسین بن منصور، که خدا در ما حلول کرده!! اینها در جای خودش بنظرم بد نیست بحث بشود و ذهنیت مردم نسبت به این فرقههای انحرافی روشن بشود.
ـ دومین شخصیتی که ادعای بابیّت کرد من این را متعمدانه میخوانم تا مردم بدانند که اینها از نظر اخلاقی در چه مرتبهای بودند، محمد بن نصیر نُمیری است. از کتاب الغیبه شیخ طوسی، ایشان میفرماید: او از اصحاب امام حسن عسگری علیهالسلام است و بعد از وفات امام ادعا کرد که نایب امام و باب امام است که خداوند به سبب الحاد و نادانیاش رسوایش ساخت و نایب دوم امام محمد بن عثمان نیز او را لعن نمود. اولین حرکت را جناب محمد بن عثمان انجام میدهد. و از او دوری جست.
راوی میگوید: او قائل به تناسخ ارواح بود، تناسخ یعنی هر کس از دار دنیا میرود اگر شر باشد بر میگردد در روح یک موجودی دیگری حلول پیدا میکند و این اینقدر زجر میکشد تا تبدیل به خوب بشود. و این سیکل ادامه پیدا میکند!! منجربه رفتن از عالم دنیا نخواد شد.
در مورد امام هادی علیهالسلام غلّو کرد و قائل به ربوبیت آن حضرت بود، نکاح با محارم را جایز شمرد. لواط مردان را جایز شمرد، محمد بن موسی بن فرات به هر صورت این مسئله را برایش توجیه میکرد که اگر این را جایز میدانیم دلیلش چیست؟ اول جناب محمد بن عثمان تکذیب کرد، بعد امام علیهالسلام برای او توقیعی صادر کردند مبنی بر لعنش.
توقیع نشان دهنده حضور امام در تمام حوادثی است که برای شیعه اتفاق میافتد حالا درست است که دستشان بر حسب ظاهر به امام نمیرسد اما وقتی صادر میشود؛ از طرف آدم موثق خوانده میشود مردم اطمینان پیدا میکند که امام هست ناظر و حاضر است. کتاب نیابت امام زمان علیهالسلام اثر شیخ محمد سند ترجمه احمد خوانساری در دوران غیبت درباره نواب است.