سعی۴
شگفتا, خدا گفت چنین کن, خدا گفت من تو را, طفل تو را, زندگی تو را, آینده ی تو را, روزی تو را کفالت میکنم.
تو ای هاجر, مظهر تسلیم و تفویض, قهرمان بزرگ ایمان به عشق و توکل برعشق, در زیر چتر حمایت منی!
و هاجر, به تسلیم و طاعت, طفل را در وسط ده گذاشت, که خدا گفته بود, که عشق خواسته بود! اما, قهرمان تسلیم و رضا هاجر, بی درنگ برخاست, تنها, در کوه های خشک و سوخته ی پیرامون مکه, دوان در جستجوی آب, همه تکاپو, جنبش, کوشش, حرکت, همت, تصمیم, تکیه برخویش, بر پاهای خویش, بر اراده ی خویش, بر اندیشه ی خویش, یک زن, یک مادر, تنها, آواره, مسئول, در تلاش, جستجوگر, عاشق,مؤمن, آشفته, دردمند, بی حامی, بی پناه, بی پایگاه, بی جامعه, بی طبقه, بی تبار و نژاد, بی خانمان, بی امیدی... امیدوار, یک اسیر, یک غریب, یک کنیز, بی کس, تبعیدی نفرت, مطرود نظام اشرافیت, منفور ملت, نژاد, طبقه, و حتی رانده ی خانواده, کنیزی سیاه و طفلی در آغوش, طرد شده از خانه و شهر و از کشور نژاد برتر و آواره ی کویرغربت, زندانی کوهستانی دور, و اکنون تنها, کوشا, خستگی ناپذیر, نومیدی نشناس, مصمم, در تلاش, آواره میان کوه ها, تنها,...
(سایت اختصاصی فیش حج محمد برگرفته از کتاب حج, دکتر شریعتی)