X
مقالات فیش حج
سرزمین یادها و نشانه ها

سرزمین یادها و نشانه ها

مدینه/ جنگ اُحُد

جنگ بدر در سال دوم هجری رخ داد و نتیجهٔ آن شکست مشرکان قریش انجامید. از این رو؛مشرکان سال سوم هجری(و هفتم شوال) به سرکردگی ابو سفیان برای جبران شکستخود با سپاهی بالغ بر سه هزار تن و بنابر نقلی حدود پنج هزار تن به مدینه حمله ور شدند.

وجود موانع طبیعی؛ مانند سنگلاخ ها و استحکامات دیگر؛سبب شدکه دشمن مدینه را دور بزند و از شمال مدینه؛ یعنی منطقهٔ اُحد به مدینه حمله کند.

سپاه اسلام که تعداد آنان حدود هفتصد نفر بود؛ به این نتیجه رسیدندکه در دامنهٔ کوه احد مستقر شده و کوه را چون دژ محکمی پشت سر خود قرار دهند و با دشمن به مقابله برخیزند.

در کنار دو سپاه کوه کوچک یا تپه ای وجود داشت که اینک بر اثر مرور زمان وفرسایش؛ ارتفاع آن بسیار کم شده است و آن به«جَبَل عَینَین» یا «جَبَل الرُّماة» معروف است.

دو جبهه در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند. پیامبر(ص) پنجاه تیر انداز را  به فرماندهی عبدالله بن جُبَیر بر این تپه گماشت تا از پشت تنگه حفاظت کنند و تأکید کرد که: در حال پیروزی و شکست؛ محل مأموریت را رها نکنند.

در مراحل حساس جنگ؛ که سپاه دشمن با شکست حتمی مواجه شده بود؛چهل تن از این افراد به طمع جمع آوری غنایم- علی رغم مخالفت فرمانده حود؛ محل مأموریت را رها کردند.

سواران دشمن به فرماندهی خالد بن ولید از این فرصت استفاده کرده؛ از پشت تنگه وارد شد و پس از به شهادت رساندن ده نفر باقی مانده درمحل؛ به سپاه اسلام حمله کردند و بدین سان سپاه اسلام شکست تلخی را نتحمل شد.

در این جنگ ضایعات فراوانی به اسلامیان وارد شد. پرچمدار سپاه اسلام مَصعَب بن عُمَیر و عبدالله بن جَحش  ومانده تیر اندازان عبدالله بن جُبَیر و حدود هفتاد تن از بهترین یاران پیامبر به شهادت رسیدند.

هند همسر ابو سفیان که در جنگ بدر پدر و برادر و فرزندش به دست حضرت علی و حمزه کشته شده بودند؛ در این جنگ به قصد انتقامجویی به وحشی بن حَرب که یک غلام حبشی بود وعدهٔ آزادی در قبال کشتن حضرت علی و حمزه را داده بود. لذا وحشی که در پرتاب نیزه مهارت داشت؛نیزه خود را به زهر آغشته کرد و در کمین حمزه نشست و غافلگیرانه حضرت حمزه رابا پرتاب نیزهٔ مسموم خود به شهادت رساند.

پس از شهادت یاران با وفایپیامبر و فرار بیشتر سپاهیان اسلام که مدعیان خلاف نیز جزو آنان بودند؛ پیامبر(ص) در میان انبوه دشمن تنها ماند و جز امیر مؤمنان و تعدادی معدود- حتی کمتر از انگشتان دست- کسی پیرامون پیامبر(ص) نماند. یکی از این چند نفر بانویی است به نام«نسیبه» و فرزندش که تا آخرین لحظه از آن دفاع کردند.

در این جنگ زخم های فراوانی بر پیامبر(ص) وارد شد؛ پیشانی و دندان آن حضرت شکست. و حدود نود زخم بر علی(ع) وارد شد.

علی(ع) به ناچار پیامبر(ص) را به غاری در دامنهٔ کوه احد رساند و در آنجا به استراحت و مداوای زخم ها پرداختند. دشمن نیز به خیال این که پیامبر جزو کشته ها است به مکه بر گشت.

در این جنگ به شهدای اسلام به دست مشرکان مُثله شد. به دستور هند شکم حمزه سیدالشهدا را دریدند و هند جگر حمزه را به دندان گرفت ولی به امر خداوند جگر زیر دندان هند چون سنگ شد.

وقتی دیامبر(ص) حمزه را در آن حال دید؛ گریهٔ شدیدی کرد و قسم یاد کرد که اگر به قریش مسلّط شوم هفتاد نفر را به عوض حمزه مُثله خواهم کرد.

جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:«وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرُ لِلصَّابِرِینَ.»پس حضرت فرمود: صبر خواهم کرد.

آنگاه پیامبر(ص) ردایی بر روی جنازهٔ حمزه انداخت و چون قامت حمزه بلند بود پاهایش را با علف و گیاه پوشانید که خواهر حمزه بدن برهنهٔ برادر را با آن وضع نبیند.

پس از پایان جنگ؛پیامبر(ص) دستور داد بدن تمام شهدا را در همان محل دفن کنند.

پس از دفن شهدا؛رسول خدا(ص) و یارانش به مدینه برگشتند. در آن روز کمتر خانه ای در مدینه بود که صدای ناله و شیون از آن بلند نشود. جز خانه حمزه که گریه کننده نداشت.

پیامبر(ص) اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: شهدای احد گریه کننده دارند اما کسی بر حمزه گریه نمی کند. برخی از اصحاب این را شنیدندو به زنان انصار گفتند به خانهٔ فاطمه رفته و بر حمزه گریه کنند. پیامبر(ص) چون صدای گریهٔ آن ها را شنید در حقشان دعا کرد.

مدفن حضرت حمزه در اطراف این محل بوده و چون بر اثر سیل خراب شد؛ جنازه اش را به مکان فعلی منتقل کردند و روی آن مسجد ساختند که دارای گنبد و بارگاه بود وو در دوران وهابیان تخریب شد. دیوارهٔ کوتاهی که بر گرد قبور شهدا و حضرت حمزه وجود دارد؛محل سابق مسجد می باشد.

از پشت پنجره های فولادی که نگاه کنید؛روبروی شما صورت دو قبر وجود دارد که قبر غربی مربوط به عبدالل بن جحشن و مصعب بن عمیر است و قبر شرقی مربوط به حضرت حمزه است. و کمی دورتردر شمال شرقی محوطه مدفن سایر شهدای احد است. که تغریبا هفتاد نفر می باشند.

یکی از شهدای این جنگ جوان بیست و چند ساله ای است که شب قبل از جنگ عروسی کرد؛ و آن شب از پیامبر(ص) اذن ماندن گرفت و قول داد که در اولین فرصت به سپاه اسلام بپیوندد. سحرگاهان قبل از غسل جنابت خود را به جبهه رساند و شربت شهادت نوشید.

پیامبر(ص) فرمود:«خودم دیدم که فرشتگان او را غسل می دادند.»

او«حَنظَلهٔ غسیل الملائکه» نام گرفت.

همسر عَمْرو بن جَموح را دیدند که جنازهٔ شوهر و پدر و برادرش را روی شتری قرار داده و به سوی مدینه می آورد. شتر به سختی راه می رفت؛ گفتند شاید بار او سنگین است؛ گفت: ولی هرگاه روی شتر را به سوی اُحد بر می گردانم خوب راه می رود. موضوع را از پیامبر سوال کردند. حضرت از آن زن پرسید:شوهرت هنگام خروج از منزل آیا سفارشی کرد؟ گفت: بلی؛ شوهرم دعا کرد و گفت: خدایا شهادت را نصیبم فرما و مرا به خانه بر مگردان.

حضرت فرمود: دعای او مستجاب شده است؛ لذا آن ها را کنار سایر شهدا در اُحد دفن کنید.

نقل است که قبر هارون برادر حضرت موسی روی کوه احد است. وی در سفری که عازم حج بوده در این مکان فوت کرده و همین جا دفن شده است.

(سایت اختصاصی فیش حج محمد/ برگرفته از کتاب سرزمین یادها ونشانه هامحمد فرقانی)

  • گالری
  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید