آخرین پیام وحی!۱
حج؛باحرکات؛پیامی را حکایت می کند که قرآن؛ با کلمات؛سفارش کرده اند که در طول حج؛قرآن را نیز تمام کنید یعنی اکنون باید به پایان قرآن رسیده باشیم؛پس بگذار؛ در پایان حج؛ درسی از پایان این کتاب بیاموزیم.
حج؛باحرکات؛پیامی را حکایت می کند که قرآن؛ با کلمات؛سفارش کرده اند که در طول حج؛قرآن را نیز تمام کنید یعنی اکنون باید به پایان قرآن رسیده باشیم؛پس بگذار؛ در پایان حج؛ درسی از پایان این کتاب بیاموزیم.
آخرین کلمات قرآن از خطری سخن می گوید؛ وآخرین حرکات حج؛ از رمی!
در آخرین مرحلهٔ حج؛سخن از رمی سه بت است و در آخرین سورهٔ قرآن؛نفی سه قدرت!در پایان حج؛باز هم خطر! و خطاب به پیرو ابراهیم که از این خطر بهراس؛ و در پایان قرآن باز هم شر و خطاب به پیامبر ابراهیمی که از این شر بهراس!
شگفتا!قرآن پایان گرفته و خطر پایان نگرفته است! رسالت پیروز مندانه پایان گرفته و خطر پایان نگرفته است؛ نبوت پایان گرفته و خطر پایان نگرفته است؛
شگفتا! قرآن به دو سوره پایان میگیرد که در هر دو؛ سخن از یک پناه بردن از شر است!ودر هر دو؛ خدا است که می ترساند و کسی را هم که می ترساند؛ختم کنندهٔ رسالت توحید در تاریخ است و تکمیل کنندهٔ رسالت توحید در تاریخ است و تکمیل کنندهٔ رسالت ابراهیم است.محمد(ص)است!
ونیز حج به دو روز وقوف؛ پایان می گیرد؛که در هر دو؛سخن از رمی است و در هر دو خدا است که می ترساند و کسی را هم که می ترساند؛آغاز کنندهٔ رسالت توحید در تاریخ است؛
و تو ای پیرو محمد(ص)! ای که سنت ابراهیم را-نه به عمل؛که به رمز-به پایان برده ای؛از منا؛آسوده؛ به کجا میروی؟
در پایان حج؛ای حاج!بگذار تا پایان قرآن را بخوانیم و ببینیم که رسالت پیامبر پیروز ما؛در چه خطری است؟پیش از آنکه صحنهٔ منا را ترک کنیم وسه پایگاه در هم کوفتهٔ جمرات را به سوی زندگی؛پشت سر گذاریم؛آخرین پیام خداوند را بشنویم که دوست خویش را؛ انسان مبعوث بر خلق را؛ از چه بیم می دهد؟
قُلْ:أعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقْ؛
بگو (ای محمد):پناه می برم به خداوند سپیده؛
مِنْ شَرِّ ما خَلَقْ؛
از شر آنچه آفریده است؛
وَمِنْ شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَ؛
و از شر ظلمت؛آن گاه که همه چیز را فرا گیرد؛
وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَد؛
و از شر آن ها که در عقده ها می دمند و رشتهٔ پیمان ها و پیوند ها و عزیمت ها را می گسلند؛
(ودر پایان):وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَد(سورهٔ فلق)؛
و از شرحسود؛آن گاه که حسد ورزد!
ودر اینجا سخن از دشمن خارجی است و دشمن های خارجی؛خارج از ملت من؛کشور من؛ خود من؛
آنچه عینی است؛آشکار است و جنگ رویاروی؛
تاریکی ها و تباهی ها و پلیدی ها که همچون شب فرا می رسد و بر تنگهٔ منا خیمهٔ سیاه میزند؛همچون سیل فرو میریزد و درهٔ منا را لبریز می کند؛همه جا را پر می کند؛همه چیز را می آلاید؛روشنایی عرفات را و روشن بینی مشعر را و ایمان و ایده آل منا را همه به لجن می کشد؛محو می کند؛غرق می کند آن چنان که در منایی و نمیبینی در منایی و نمی فهمی؛عشق داری و معشوق را نمی شناسی؛ ایمان داری و مقصود را نمی یابی؛ اسماعیلت را ذبح کنی اما نه در قربانگاه توحید؛ که در پای طاغوت؛
ظلمت بی داد می کند!
رمی می کنی؛ اما نه ابلیس ها را؛ فرشته ها را؛ذبح می کنی؛ اما نه گوسفند را؛ که انسان را؛ که خود را؛ سعی می کنی؛ اما نه به پای خویش؛که به افصار خصم؛ و طواف می کنی اما نه بر مدار الله؛ که بر آهنگ نمرود؛
ظلم بیداد می کند!
غاسِقٍ إذا وَقَب!
و توطئه ها؛ پنهان و آشکار؛جادو گران سیاست؛افسونکاران اندیشه و دمندگان سحر و ورد خوانان فریب که تفرقه می افکنند؛ دشمنی می پراکنند؛ شایعه می سازند؛تخم کینه می کارند؛ دست های گره خورده را؛ مشت های گره کرده می نمایند؛رشته را پاره می کنند؛ شیرازه ها را می گسلند؛ برادران را دشمن می کنند و دشمنان را برادر می نمایند؛در عقده ها دم جادو می دمند؛در پیوندها تیغ جدایی می نهند؛ اراده ها را فلج می کنند ایمان ها را تباه و تصمیم ها را سست و پیمان ها راگسسته؛ پیکرهٔ یک دین را فرقه فرقه و پیکر یک امت را قطعه قطعه و هر فرقه ای را؛ هر قطعه ای را؛ لقمه ای؛ در چنگ و دندان غاسق!
که نفّاثه ها کارگزاران غاسق اند؛چه؛جادوگران در پناه شب کا میکنند و برای شب کار میکنند!
و بالاخره حسود؛ اما نه آنگاه که حسدش را فرو می خورد؛چه او یک بیمار است؛ بیماری خود آزار؛ بلکه آنگاه ازحسد می ورزد....!
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)