آخرین پیام وحی!۴
توحید؛ توحید صفات!
و نقیض آن؛ شرک؛ شرک تثلیث؛ قابیل جلاد است که در سه چهره پدیدار
می شود و بر مردم – فرزندان هابیل شهید- حکومت می راند.
قابیل یکی است و فرعون و قارون و بلعم باعورا؛ سه جلوهٔ این یک؛ نه سه
تن؛ سه چهره.
و عجبا که همهٔ تثلیث های تاریخ چنین است. در همهٔ مذاهب سه
خدایی؛ خدا؛ یک سر است با سه صورت!
که در آغاز؛ بشریت؛ برادر وار می زیستند؛ چه؛ جنگل و رود ملک عام
بود؛ همه بر سر سفرهٔ آزاد طبیعت؛ که مالک خدا بود و بندگان همه؛ برابر؛
عصر صید و شکار آزاد؛ هر کسی ددی را می گرفت و وام می کرد و زندگی
هابیلی بود و اخلاق نیز هابیلی؛ قابیل کشاورز شد و گفت: این زمین ملک من
است؛ یعنی ملک تو نیست.
یکی است و در عین حال سه تا؛ و سه تا است و در عین حال یکی!
یگانگی به دوگانگی بدل شد و یگانه پرستی به دوگانه پرستی. و قابیل
جای خدا را گرفت و سه چهره یافت و سه گانه پرستی؛ تثلیث!
تثلیث؛ این مثلث شومی که همهٔ پیامبران و عدالت خواهان و شهیدان
بشریت در آن مدفون اند.
طلسم شومی که همچون یوغ اسارت؛ بر گردن خلق افتاده است و بندگانِ
خدای جهان را به بندگی خداوندان جامعه آورده است. طلسمی سه بر! سه
شریک یک شرکت! اولی سر خلق را به بند آورده است و دومی؛ جیبش را
خالی کرده است و سومی؛ - شریک هردو- در سیمای روحانی و به زبانی
آسمانی؛ در گوشش زمزمه کرده است که:
صبر کن برادر دینی ام؛ دنیا را به اهلش واگذار؛ گرسنگی ات را سرمایهٔ
بخشش گناهانت کن؛ دوزخ زندگی را به بهای بهشت آخرت؛ تحمل کن؛ اگر
اینان بدانند که در آخرت؛ پاداش کسانی که در این دنیا؛ بر ظلم و فقر صبر
می کنند چیست؛ بر سعادت فردای تو بدبختِ امروز؛ غبطه خواهند خورد.
اندرون از طعام خالی دار برادر؛ تا در آن؛ نور معرفت بینی!
چاره چیست؟ هرچه بر سر ما می گذرد؛ از پیش؛ قلم سرنوشت؛ بر
پیشانی ما نوشته شده است؛ السَّعیدُ سعیدُ؛ فی بَطنِ اُمِّهِ؛ الشَّقیُّ شَقِی؛ فی بطنِ
اُمَّهِ؛ هر اعتراضی؛ اعتراض بر مشیت الهی است؛ به داده و نداده اش شاکر
باش؛ سرو کار همه را به روز حساب بگذار؛ صبر کن بر ستم و شکر کن بر فقر
و دم مزن که پاداش صابران را در آن سرا از دست ندهی. تن رها کن تا نخواهی
پیرهن! و فراموش مکن اعتراض بر مخلوق اعتراض به خالق است؛ و حساب
حق و عقل کار خدا است و نه خلق؛ در مرگ و نه در حیات؛ تو حکم مکن که
احکم الحاکمین خدا است؛ زنهار که در قیامت؛ شرمنده نگردی که ببینی
خدای ارحم الراحمین؛ ستمکاری را بخشید که تو اورا در دنیا نبخشیده
باشی! هرکسی مسئول عمل خویش است. امر به معروف و نهی از منکر؟
آری؛ اما اولآ: شرطش داشتن علم و تقوی است؛ ثانیآ: یقین به داشتن تأثیر
و حصول نتیجه است و ثالثآ؛ اگر احتمال ضروری برای تو باشد؛ تکلیف ساقط
است...
و این سه همدست و همدستان یکدیگر؛ قابیل؛ در سه نقاب؛ سه خدای
همیشگی تثلیث؛ در جامهٔ کفر یا اسلام؛ شرک یا توحید؛ حاکم بر سرشت
وسرنوشت خلق؛ همیشه و همه جا؛ - بنام دین- بر پهنهٔ زمین؛ در طول زمان!
این سه طاغوت؛ سه چهرهٔ قابیلند. قابیل مالک؛ که برادرش هابیل چوپان
را کشت و آنگاه؛ فرزندانش بی پدر؛ در تولیت عموی قاتل خویش؛
و جلاد؛ وارث شهید خویش!
و شگفتا! که پیامبران ابراهیمی- داعیان توحید و عدالت؛ وارثان هابیل؛
انسان عصر دامداری و برابری- همگی چوپان!
و به تصریح آخرین پیام آور این سلسلهٔ چوپانان مبعوث رسول امی- که
خود؛ در قراریط گوسفندان مردم مکه را می چرانید: ما مِن رَسُولٍ إلاّ رَعَی الغَنَم!
صاحب رسالتی نبوده است که شبانیِ گوسفند نکرده باشد!
و این سنت قابیل است؛ فرزندان سه گانه اش: گرگ؛ روباه و موش؛ و تلاش
همیشگیشان در تاریخ؛ تا به استبداد یا استعمار و یا استثمار؛ فرزندان هابیل –
مردم- را؛ میش پرورند!
و این است که می بینیم ؛ در هر عصری؛ به جای فیلسوفی؛ عالمی؛
حکیمی و زعیمی؛ در شهر تمدنی و قلب فرهنگی و حوزهٔ علمی و معبد دینی؛
شبانی؛ امی؛ در سینهٔ تافته کویری؛ ناگاه به آتشی شگفت؛ بر می تافته
و گوسفندان را رها می کرده و برای راهبری و نجات امتی قربانیِ قدرت های
قابیلی؛ با چوبدستی شبانی اش؛ بر سر خداوندان زمین می تاخته است!
و این جا است که عمق و زیبایی این سخن جلیل خدای قرآن را می توان
دریافت که تکرار می کند: رسولی از خود مردم فرستادیم و به زبان مردم خویش
فرستادیم و تصریح می کند که: رسولان خویش را با نشانه های روشن فرستادیم
و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به عدالت و برابری قیام کنند و آهن فرود
آوردیم که در آن برای مردم سختی هست وسود... (سورهٔ حدید؛ آیهٔ ۲۵).
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)