بت های تثلیت۳
یک مبارزهٔ سیاسی؛ آخری را فرعون می شمارد؛ بیشتر در نظام استبدادی و میلیتاریسم و فاشیسم...
هر روشنفکری ابراهیمی؛ با بینش فکری و روش مبارزهٔ اجتماعی یی که
دارد و نیز بر حسب نظام اجتماعی یی که در آن مسئول است؛ تکیهٔ اساسی را
بر روی یکی می نهد. یک مبارزهٔ سیاسی؛ آخری را فرعون می شمارد؛ بیشتر
در نظام استبدادی و میلیتاریسم و فاشیسم...
یک متفکر اقتصادی؛ معتقد به تعیین کنندگی عامل اقتصاد؛ آخری را
قارون می داند؛ یک مجاهد فکر و روشنفکر که جهل و جمود فکری و عامل
خفه کننده و خفقان آورندهٔ شعور و خود آگاهی و رشد را مذهب شرک یا
توحید مسخ شده می بیند و معتقد است که تا مغزها تکان نخورد؛ هیچ چیز؛
تکان نخواهد خورد؛ آخری را بلعم باعورا می گیرد.
در دو سه سفر اول که رفتم؛ من آخری را بلعم گرفتم و به نیت بلعم رمی
کردم؛ بخصوص که قرآن را نیز با این انتخاب خود موافق می یافتم؛ که بیشتر
حمله اش بر نفاق است و شرک و جهل و اعتراض به ملاپرستی که:
إتَّخَذُوا أحبارَهُم وَ رُهبانَهُم اَربابآ مِن دُونِ اللّه! (سورهٔ توبه؛ آیهٔ ۳۱).
و لحن تند خشم آمیز ویژهٔ روحانیونی که:
کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أسفارآ؛ (سورهٔ جمعه؛ آیهٔ ۵).
فَمَثَلُهُ؛ کَمَثَلِ الکَلبَ؛ إنَّ تَحمِل عَلَیهِ؛ یَلهَث؛ أو تَترُکهُ؛ یَلهَث! (سورهٔ اعراف؛
آیهٔ ۱۷۶).
(ملاهایشان را هم غیراز خدا؛ ارباب گرفته اند؛ این ملاهای بیکاره؛
همچون خزند که کتاب بار دارند و ملای منافق؛ همچون سگ که اگر بر او
بتازی پارس می کند؛ اگر هم ولش کنی؛ پارس می کند...)
و در آخرین سوره که قرآن بدان پایان میگیرد – نظر من به گونهٔ شگفتی
تأیید می شود؛ با اعجاز بیان و قدرت و زیبایی خدایی سخن. سورهٔ خطاب به
شخص پیامبر است؛ در آن جا که قرآن تمام می شود؛ به چنین شخصیتی؛
صاحب عظیم ترین رسالت الهی و مسئولیت رهبری و آگاهی و نجات بشر
می گوید که تو از یک شر در امان نیستی؛به خدا پناه بر!
در آن جا که از خدا نام می برد؛ او را در سه صفت معرفی می نماید:
قُل اَعوذ بِربِّ النّاسِ؛ اِلٰهِ النّاسِ! (سورهٔ ناس).
نفی این سه قدرتی که آن سه بت به خود اختصاص داده اند و اثبات آن
برای ذات خداوند (توحید!)
در این جا نیز می بینیم که قدرت الهی و روحانی در آخر آمده است.
حال؛ شخصی چون پیغمبر؛ که باید به خداوند مردم؛ خداوندگار مردم
و خدای مردم (مالکیت؛ ملوکیت؛ روحانیت) پناه برد؛ از شر چه کسی است؟
شر خناس؛ خناس کیست؟ قرآن؛ خود؛ به روشنی نشان می دهد:
مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاسِ الَّذی یُوَسوِسُ فی صُدُرِ النّاس! (سورهٔ ناس)
می بینیم سخن از نیرویی است که در سینه های مردم (اندیشه و احساس
و عقیده) وسوسه می کند.
و در منا نیز سخن از ابلیسی است که در سینهٔ ابراهیم؛ وسوسه کرد؛
پس آخری همین وسوسه گر خناس است... روحانی نمای دین فروش؛
دانشمند علم فروش و روشنفکر خائن! و قرآن؛ نخستین عامل تفرقه و ضلالت
و ظلم را در تاریخ بشر که جامعهٔ بی تضاد و بی طبقهٔ نخستین را به اختلاف
و تبعیض کشاند؛ همان ها می داند که خود را مسئول دین و علوم دینی و مجری
احکام شرع و دینی می دانند که برای طرد اختلاف آمده بودند و برای استقرار
حکومت حق؛ اینان که دین را در دست داشتند؛ ایجاد کنندهٔ اختلاف ها
و تفرقه ها و تضادها شدند و آنهم نه به خاطر تعصب های دینی و اختلاف های
فکری و نه ناخودآگاه! که خودآگاهانه و به خاطر تجاوز و ظلم و حسد!
(بغی)!
کَاَن النّاسُ اُمة واحدة؛
مردم؛ همه یک گروه بودند – جامعه ای برابر و بی طبقه و بی تضاد و تفرقه؛ -
فَبَعَثَ اللّهُ النَّبیینَ؛ مُبَشِرینَ وُمَنذِرین؛ وَ أنزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ
فیما اختَلَفُوا؛ وَ مَا اختَلَفَ فیه إلَّا الَّذینَ اُوتُوهُ مِن بَعدِ مٰا جٰائَتهُمُ البَیِناتُ بَغیآ
بَینَهُم... (سورهٔ بقره؛ آیهٔ ۲۱۳).
سپس خداوند پیامبران را بشارت گوی و بیم دهنده؛ بر انگیخت وبا
ایشان کتاب را بر حق فرود آورد تا میانشان بر آنچه اختلاف کردند حکم کندو
اما تنها کسانی که کتاب حق را دریافت کردند؛ پس از آن که نشانه های جداساز
و روشنگر حق و باطل به ایشان رسید؛ از سر حق کشی و ستمگری میان
خویش در آن اختلاف کردند...!
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)