حقیقت ولایت امیر مومنان(ع) از نظر قرآن
شفقنا – روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان«حقیقت ولایت امیر مومنان(ع) از نظر قرآن» به قلم خلیل منصوری این گونه آورده است:
* * *
در تاریخ آوردهاند: مردی در بیابانهای نجد و حجاز، ادعای پیامبری کرد و قبایل عرب، بلکه ملتهای جهان را به دین توحیدی خویش دعوت کرد. دو دهه طول کشید تا مردمانش، او را به پیامبری پذیرفتند؛ اما عدهای همواره با او مخالفت میورزیدند و در آشکار و نهان علیه او و دینش توطئه و دسیسه میچیدند. برخی به انتظار مرگش بودند؛ زیرا فرزند پسری نداشت تا ادامهدهنده راهش باشد و دینش را همچون پیامبران پیشین استمرار دهد. اما او دختری داشت که چون کوثر، دنبالهای نورانی برایش میساخت و پاسدار مکتب و آیین وی بود.
روزی در دهه شصت زندگیاش، به پیروان خویش در اکناف نجد و حجاز و یمن خبر داد تا برای حجهًْالوداع با او همراه شوند؛ زیرا این آخرین حج در زندگی دنیوی او خواهد بود. یکصد هزار مردم از همه جا به مکه آمدند و با او حج گزاردند. پس از پایان حج، از شهر مکه خارج شدند تا به خانه و کاشانه خویش بازگردند. در جایی به نام غدیرخم که برکه آبی در آنجا بود و دوراهی جدا شدن کاروانها، توقف میکند و به همگان اعلام میکند تا برای آخرین خبر الهی در نزدش گرد آیند. گروههایی که پیشتر رفته بودند، بازگشتند و گروههای پسرو، به سمتش شتافتند. مردمان سه روز(شرحالأخبار فی فضائل الأئمهًْ الأطهار، ج۲، ص۹۸) در غدیر ماندند تا ببینند پیامبرشان چه خبر مهمی را باید به گوش آنان برساند. پس از آنکه همگان گرد آمدند؛ مرد در ۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری قمری برابر با ۲۸ اسفند سال ۱۰ خورشیدی بر منبری از کجاوههای شتران بالا میرود و دست داماد خویش علی بن ابیطالب را میگیرد و میگوید: ای مردم، هر که من دوست اویم، پس این مرد نیز «دوست» اوست. همگان جز اندکی از یک صد هزار نفر، «خندیدند»؛ چرا که مردی از اصحابش گفت: اگر باید او را دوست بدارم، سنگی از آسمان به سرم بخورد که من به این دوستی رضایت نمیدهم. پس سنگی برسرش خورد و درجا مرد.(معارج، آیات ۱ و ۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶؛ الغدیر، ج۱، ص۲۴۶- ۲۳۹ و برخى مدارک از منابع اهل سنّت مانند: تفسیر قرطبى، در تفسیر سوره معارج؛ الفصول المهمّه، ابنصباغ مالکى، ص۲۶؛ تذکرهًْ ابنجوزى، ص۱۹؛ فیض القدیر مناوى شافعى، ج۶، ص ۲۱۸. ) این در حالی بود که همه اصحابش بر این باور بودند، این پیامبر در «قول و فعل» جز سخن خدا نمیگوید و کاری جز کار خدا انجام نمیدهد.(نجم، آیات ۲ تا ۴؛ انفال، آیه ۱۷؛ حشر، آیه ۷) عدهای از پیروان که گویی ده نفر بودند، هم قسم میشوند و میگویند: «اگر محمّد از دنیا رفت یا کشته شد، نمىگذاریم خلافت و جانشینى او در اهل بیتش مستقر شود». (بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۹ و ج۲۸، ص۸۵ و ج۳۷، ص۱۱۴) مردی دیگر از اصحاب بسیار نزدیکش بعدها در زمان احتضار پیامبرش، وقتی پیامبرش قلم و دوات خواست تا وصیتی بنگارد که مردمان پس از وی هرگز گمراه نشوند، گفت: ان الرجل لیهجر؛ این مرد هذیان میگوید.(اربلی، کشف الغمهًْ، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنهًْ، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹)
این تاریخی است که بسیاری از منابع اسلامی آن را نقل کردهاند و اکثریت پیروان این پیامبر، بدان معتقد هستند. به این معنا که پیامبرشان پس از چینش تدارکات و مقدمات بسیار و معطلکردن سه روز مردم در غدیرخم، خواستار آن شد که با دامادش دوستی کنند و به او محبت نمایند.
اما بهنظر میرسد که در این تاریخ «تحریف» رخ داده است؛ این تحریف بیشتر در کلمه «مولی» است؛ زیرا اکثریت پیروان که از آنان به اهل سنت یاد میشود، این کلمه قرآنی را به معنای «محبت و دوستی» گرفتهاند؛ در حالی که اقلیتی بر این باورند که مفهوم قرآنی آن سرپرستی صفر تا صد امور است؛ به این معنا که ولایت که در کلمه «مولی» مطرح است و پیامبر(ص) در غدیرخم فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»(کافی، ثقهًْالاسلام کلینی، ج ۱ ص ۴۲۰، ح ۴۲؛ تهذیبالأحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۲۶۳؛ منلایحضرهالفقیه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۵۵۹؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص ۳۸۷؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۳، ص ۱۰۵)، به معنای همان ولایت تکوینی و تشریعی خداست که در مظاهر اتم و اکمل الهی یعنی پیامبر(ص) و معصومان(ع) استمرار مییابد. بنابراین، همان طوری که یهودیان با تحریف، حقایق را کتمان کردند و تاریخی دیگر از وحی الهی نگاشتند، همچنین این گروه از مسلمانان به تحریف معنوی روی آورده و به تعبیر قرآن، «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»(نساء، آیه ۴؛ مائده، آیات ۱۳ و ۴۱) معنا و مفهوم کلمات را به انحراف کشاندند و تاریخ را دگرگون ساختند و امت را سرگردان کردند.
ولایت تکوینی و تشریعی خدا
واژه ولایت و مشتقات آن بارها در قرآن به کار رفته است. این واژه از ریشه «ولِیَ- یَلِی، وِلایهًًْ و وَلایهًًْ» به معنای «قرب» و نزدیکی است که میان مادر و فرزندش وجود دارد؛ زیرا فرزند جانوران چون گاو و گوسفند و آهو، برای تغذیه و امنیت و حمایت سر در پاهای پسین مادر دارند و از آن جدا نمیشوند؛ زیرا پستان مادر در آنجاست و در پناه پاهای مادر میتواند بایستند و در امنیت بمانند. از همین رو وقتی از ولایت والدین سخن به میان میآید، ناظر به کودکی است که «صفر تا صد» او در دست والدین است و سرپرستی او را در همه حالات به عهده میگیرد تا به کمال برسد. بنابراین، «محبت و نصرت» جزو تضمنی معنای ولایت است؛ نه آنکه تنها محبت و نصرت معنا و مفهوم واژه ولایت باشد. به سخن دیگر، ولایت، سرپرستی و تکفل و حکومتی است که بر اساس محبت و نصرت انجام میشود. پس به هر حکومت و سلطهای، ولایت گفته نمیشود، بلکه سلطهای است که در ساختار محبت و نصرت و کفالت تمام انجام میشود؛ زیرا رابطه میان موالی، رابطه تقرب و نزدیکی است که والدین نسبت به فرزندان صغیر خویش دارند.
راغب اصفهانی در مفردات (ج۱، ص۸۸۵، دارالعلم) مینویسد: الوَلَاءُ و التَّوَالِی: أن یَحْصُلَ شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منهما؛ و یستعار منهما القرب؛ ولاء که از ماده «وَلی» است، به معنای دو چیز یا چند چیزی هستند که محقق میشوند و در کنار هم قرار میگیرند، بهگونهای که بینشان هیچ فاصلهای نباشد وهیچ چیزی که غیر آن دو است بینشان نباشد، یعنی با هم بودن بدون فاصله و پشتسر هم آمدن بدون فاصله را ولاء و توالی گویند؛ و چون به این معناست، استعاره به قرب شده و معنای قرب بر آن بار شده است. این تقرب و نزدیکی شامل قرب جسمیو قرب معنوی و قرب مکانی است. قرب معنوی نیز به معنی دوستی و محبت و به معنی یاری و نصرت هم آمده است.
سپس میافزاید: و قیل: الوِلَایَهًُْ و الوَلَایَهًُْ نحو: الدِّلَالهًْ و الدَّلَالهًْ، و حقیقته: تَوَلِّی الامر؛ بعضی در لغت بین «وَلاء» به فتح واو و «وِلاء» به کسر واو فرق گذاشتند و گفتند: ولایت به فتح دوستی است و ولایت به کسر واو به معنای سرپرستی است، ولی در لغت اینگونه نیست؛ زیرا وِلایت به کسر و وَلایت به فتح واو نظیر دِلالت به کسر دال و دَلالت به فتح دال است که هیچ فرقی در آن نیست؛ پس حقیقت معنی ولایت، به کسر و فتح واو، سرپرستی امر و عهدهدار بودن است. البته در ذات ولایت، قرب، نصرت، محبت و این امور متضمن است؛ و ولایت به کسی اطلاق میشود که همانند والدین بر اساس قرب مطلق، عهدهدار فرزند بر اساس محبت شده و به نصرت و یاری او میشتابد.
در کتاب اقرب الموارد نیز آمده است: «ولی الشیئی» یا «ولی علیه ولایهًْ (بالکسر یا بالفتح)ای ملک امره»؛ یعنی مالک کار او شد و قام به؛ و اداره امر بلد را عهدهدار شد. ملاحظه میفرمایید که فقط معنای سرپرستی را آورده است.
ابنمنظور در لسان العرب مینویسد: «والوَلِیُّ: ولیُّ الیتیم الذی یلی أَمرَه و یقوم بکِفایته.. وَلیُّ المرأَهًِْ: الذی یلی عقد النکاح علیها و لا یَدَعُها تسْتَبدُّ بعقد النکاح دونه و فی الحدیث أَیُّما امرأَه نکحت بغیر إِذن مولاها فنِکاحُها باطل»؛ یعنی کفالت و سرپرستی یتیم به عهده این شخص است، یا گفته میشود: ولی کسی است که عقد نکاح زن در دست اوست؛ یعنی زن را رها نمیکند که مستقلا برای خودش عقد نکاح جاری کند و در ادامه میفرماید: در روایت داریم اگر زنی که بدون سرپرست خود نکاح کرد و ازدواج کرد نکاحش باطل است.(لسانالعرب، ابنمنظور، ج۱۵، ص۴۰۶، دارالفکر.)
البته ولایت نمیتواند به معنای نصرت باشد؛ زیرا خدا ولایت را در کنار نصرت به کار برده و فرموده است: وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ؛ و برای آنان جز خدا هیچ ولی و یاوری نیست.(بقره، آیه ۱۰۷)
از نظر قرآن، ولایت انحصار در خدا دارد و هیچکسی را ولایتی بر دیگری نیست تا صفر تا صد امور کسی در اختیار او باشد. از همین رو خدا میفرماید: أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ آیا به جاى او اولیاء و سرپرستانی براى خود گرفتهاند، خداست که ولایت تنها برای اوست و بر اساس همین ولایت اوست که مردگان را زنده مى کند و هموست که بر هر چیزى تواناست. (شوری، آیه ۹)
ولایت الهی به سبب همان مسئله خالقیت و مالکیت حقیقی اوست؛ زیرا بر اساس همین ولایت حقیقی است که میتواند بمیراند و زنده کند و مرگ و زندگی مخلوقات تنها به دست اوست که ولی مطلق است. ولایت الهی ذاتی است(شوری، آیه ۹؛ سجده، آیه ۴؛ شوری، آیه ۴۴)، در حالی که ولایت دیگران عارضی و در طول ولایت الهی و بر اساس مظهریت است.
این ولایت الهی در ساحات تکوین و تشریع گسترده است؛ یعنی همان طوری که جان آفریدهها به دست اوست؛ همچنین اوست که در مقام ولایت ربوبی میتواند امر و نهی کند و در مقام تشریع، قوانین و احکام را صادر کند و از مردمان بخواهد کاری را انجام داده یا ترک نمایند. بنابراین، ولایت تکوینی و تشریعی نیز از آن خداست.
به سخن دیگر، ولایت تکوینی الهی که قابل تخلف نیست، در حوزه تکوین و خلقت و مبتنی بر ساختار علت و معلوم است. ولایت تکوینی یعنی مسلط شدن بر جهان هستی(همتی، ولایت تکوینی، ۱۳۶۳ش، ص ۸۱) و سرپرستی موجودات جهان(جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت، فقاهت و عدالت، ۱۳۷۹ش، ص۱۲۳) و عهده گرفتن تدبیر امر آنها ست.(علامه طباطبایی، تفسیر المیزان،۱۳۷۰ش، ج۶،ص ۱۵)
این ولایت تکوینی مخصوص خداوند متعال است. او هرگونه تصرف و تدبیر در هر موجودی و هر رقمی برایش فراهم و ممکن است(همان)
از نظر قرآن نوع انسان نیز دارای ولایتی تکوینی است که این ولایت، عارضی و غیرذاتی است؛ چرا که تسلط انسان بر نفس خویش نوعی ولایت تکوینی است؛ زیرا اعضای انسان در خدمت نفس انسان قرار دارند و صفر تا صد آن در اختیار انسان است.(جوادی آملی، ولایت فقیه، ۱۳۷۸ش، ص۱۳۲)
ولایت تشریعی به معنای تنظیم و تدبیر شئون فرد و جامعه در همه ابعاد زندگی از طریق جعل قانون و حکم است که مخصوص خداست.(بقره، آیه ۲۵۷؛ آلعمران، آیه ۶۸؛ جاثیه، آیه ۱۹؛ احزاب، آیه ۳۶)
ولایت تشریعی خداوند نسبت به همه انسانها، چه کافر و چه مومن، یکسان است؛ یعنی هر فرد عاقل و بالغی تحت ولایت تشریعی خداوند قرار دارد. زیرا کفار و منافقان، همانند اهل ایمان، در برابر اصول دین موظف به اعتقاد و در برابر فروع، مکلف به انقیاد هستند.(شمیم ولایت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۱)
ولایت مظاهر اتم و اکمل الهی
از نظر قرآن، با آنکه ولایت تکوینی و تشریعی منحصر در خدا است(شوری، آیه ۹)؛ ولی خداوند به هر فرد که بخواهد این ولایت تکوینی و تشریعی را میبخشد.(حشر، آیه ۷؛ همتی، ولایت تکوینی، ۱۳۶۳ش، ص۹۱) این افرادی که به این ولایت میرسند، به سبب مظهریتی است که از خدا دارند؛ پس اگر نوع انسان از ولایت تکوینی در برخی یا همه امور برخوردار میشوند، به سبب مظهریت اسماء الهی در ذات انسان و کرامت ذاتی اوست.(اسراء، آیه ۷۰؛ بقره، آیات ۳۰ و۳۱) البته ولایت تکوینی اشخاص، در طول ولایت تکوینی خداوند است و به اذن خداوند در عالم هستی تصرف دارند.(بقره، آیات ۳۰ و ۳۱؛ همتی، ولایت تکوینی، ۱۳۶۳ش، ص۹۱)
انسان میتواند بر اثر بندگی خالصانه خداوند به بالاترین مقام درجه اخلاص و یقین برسد که با اجازه پرودگار عالم بتواند در عالم هستی و دلهای مردم تصرفاتی داشته باشد.(بابازاده، تجلیات ولایت، ۱۳۷۳ش، ص۱۵۷) و شاهد اعمال ظاهر و باطن و مُلک و ملکوت آنها شود.(نگاه کنید: مطهری، ولاءها و ولایتها، ۱۳۶۹ش، ص۶۰ ) و تمامی عالم را تحت سیطره خود قرار دهد. البته درجات آن نسبت به انسانها مختلف است؛ چرا که هرچه میزان معرفت و عمل صالح انسان بالاتر و به تقوای عالیتری رسیده باشد، ولایت او بیشتر است و کسانی که تحت سیطره او هستند، بیشتر خواهند بود.(بابازاده، تجلیات ولایت، ۱۳۷۳ش، ص۱۵۷)
خداوند متعال، این ولایت تکوینی و تشریعی را به معصومان(ع) بهعنوان مقام رسمی عطا کرده است تا در جان و مال ایشان تصرف کرده و به امور دینی و اجتماعی انسانها رسیدگی کنند. خدا در قرآن، ولایت پیامبر(ص) را حتی از ولایت افراد بر جان و نفس خویش «اولی» و برتر معرفی میکند و میفرماید: النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پیامبر در ولایت بر جان و نفس مومنان از خودشان اولی و برتر است.(احزاب، آیه ۶)
بنابراین، وقتی پیامبر(ص) حکمی را صادر کرد، همگی باید اطاعت کنند و عصیان نورزند؛ زیرا عصیان نسبت به پیامبر(ص) عصیان نسبت به خدا(حشر، آیه ۷؛ ممتحنه، آیات ۸ و ۹) و اطاعت او اطاعت خدا است.(آلعمران، آیات ۳۱ و ۳۲) پس مردمان در برابر حکم پیامبر(ص) و ولایت او هیچ ولایت و اختیاری ندارند.(احزاب، آیه ۳۶)
از نظر قرآن، ولایت مطلق برای مظاهر اتم و اکمل الهی که پیامبر(ص) و معصومان(ع) هستند یک حکم و فریضه دینی است که از نظر درجه اعتبار خیلی بالاتر از فرائض دیگری چون نماز و روزه و حج قرار میگیرد؛ چنانکه امام باقر(ع) میفرماید: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهًِْ وَ الزَّکَاهًِْ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهًِْ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهًِْ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَهًَْ؛ اسلام بر پنج چیز؛ نماز و زکات و روزه و حج و ولایت بنیاد گذاشته شده و به چیزی همچون ولایت خوانده نشده است؛ زیرا که مهمترین چیز است. پس مردمان چهار چیز را گرفتند و این ولایت را رها کردند.(الکافی، شیخ کلینی، ج۲، ص۱۸، باب دعائمالاسلام، ح۳، ط اسلامیه)
خدا نعمت ولایت الهی را که در معصومان(ع) استمرار یافته بهعنوان بزرگترین نعمت معرفی میکند که اسلام بدان به تمامیت کمالی خویش میرسد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا؛ امروز دین شما را برای شما اکمال کردم و بر شما نعمت خویش را اتمام نمودم و به چنین اسلامی بهعنوان دین شما رضایت دادم.(مائده، آیه ۳)
پس بدون ولایت امیر مومنان(ع) و معصومان(ع) دین اسلام کامل نیست و خدا به دینی رضایت میدهد که در آن ولایت معصومان(ع) پذیرفته شده باشد.
خدا به صراحت در جایی دیگر، امیر مومنان علی(ع) را بر اساس روایات و شان نزولی که سنی و شیعی نقل کردهاند، بهعنوان ولیالله معرفی میکند و ولایت مطلق او را اثبات مینماید و میفرماید: ولی شما تنها خدا و رسولش و کسانی هستند که ایمان آورده و نماز میگزارند و در حالت رکوع زکات میدهند.(مائده، آیه ۵۵)
پس ولایت معصومان(ع) ولایت به معنای مطلق کلمه است که نوعی ولایت طولی بهعنوان مظهریت ولایت الله است. این ولایت شامل ولایت تکوینی و تشریعی است که برای پیامبر(ص) ثابت بوده است.
این همان چیزی است که در روز غدیرخم یعنی
۱۸ ذیالحجه در حجهًْالوداع از سوی پیامبر(ص) ابلاغ شده؛ زیرا بدون ابلاغ آن، دین کامل نمیشد و حضرت سه روز مردم را معطل ابلاغ آن کرده و نسبت به مخالفت آشکار و نهان منافقان و جریان نفوذ نگران بود؛ چنانکه خدا میفرماید: اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى و خدا تو را از گزند مردم نگاه مى دارد. آرى خدا گروه کافران را هدایت نمىکند. (مائده، آیه ۶۷)
خدا امر خطیر حکومت و ولایت الهی را به حال خود رها نکرده است تا مسلمانان خود «ولیالله» را انتخاب کنند؛ بلکه این امر خطیر را خود به عهده گرفته و ولیالله را نصب کرده است. این ولایتی که در «من کنت مولاه» مطرح است، محبت و دوستی و تقرب نیست، بلکه مراد همان ولایت حقیقی الهی است که در تکوین و تشریع جریان دارد؛ و گرنه ابلاغ دوستی و محبت نسبت به امیر مومنان علی(ع) این همه برنامهریزی و معطلکردن یک صد هزار نفر را نمیطلبید. اگر چنین بود، میبایست خندید و در سلامت امر شک کرد.
مسلمانان در روز غدیرخم خوشحال شدند؛ زیرا ولایت امر مشخص شد و مومنان بدون ولی امر به حال خود رها نشدند. بنابراین، در هر امری پس از رسولالله(ص) میبایست به اولیای الهی مراجعه کرد و حکم دین و دنیا و آخرت را از ایشان پرسید و تحت اوامر آنان زندگی کرد؛ زیرا ورود به ولایت الهی به معنای خروج از ولایت طاغوت است و کسی که ولایت امیر مومنان علی(ع) را نپذیرفته است، از ولایت الله به ولایت شیطان و طاغوت گرویده است؛ چنانکه خدا بصراحت میفرماید: اى کسانى که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را نیز اطاعت کنید! پس هر گاه در امرى اختلافنظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبرش عرضه بدارید. این بهتر و نیکفرجامتر است. آیا ندیدهاى کسانى را که مى پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان آوردهاند، با این همه مىخواهند حکومت و داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنکه قطعا فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند و شیطان مىخواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد.(نساء، آیات ۵۹ و ۶۰)