خونی که قطره قطرهاش بوی گل گرفت
این گفت و گو روایتی از زندگینامه شخصیتهای واقعی فیلم سینمایی " شبی که ماه کامل شد" از زبان مادر شهیدان منصوری است شهیدانی که در قم متولد و در خاک پاکستان و با جنایات عبدالمالک ریگی به شهادت رسیدند.
قبل از شهادت فائزه، شهاب برادر او به دست عبدالمالک ریگی در ۲۰ تیرماه ۱۳۸۵ به شهادت میرسد که خانم محسنی دوست به نحوه و علت شهادت او اشاره میکند:《فائزه تهران بود، عبدالحمید زنگ زده بود و گفته بود شهاب، برادرت را هم با خودت بیاور، دلم برایش خیلی تنگ شده. و شهاب و فائزه به زاهدان میروند که بعدها به شهاب گفته بودند که باید از مرز رد شوی.》
سخت ترین قسمت ماجرا برای این مادر روایت کردن از لحظه شهادت این دو شهید است این را از دستانی که میلرزید میشد کامل متوجه شد:《عبدالمالک به شهاب وعده امکاناتی عالی را میدهد با این شرط که در مسجد امیرالمؤمنین و در کربلا بمب گذاری کند و او را تهدید کرده بودند که اگر اینکار را نکنی سرت را خواهیم برید. اما شهاب در پاسخ به او گفته نه اینکار را میکنم و نه میتوانم چنین کاری بکنم و خودش سرش را جلو میآورد و مرگ با عزت را به ذلت و منجلابی که آنها در آن دست و پا میزدند ترجیح میدهد و همچون امامش با لب تشنه سرش را از بدنش جدا میکنند.》
خانم محسنی دوست بعد از تعریف ماجرای شهادت مظلومانه شهاب، دستانش را بلند میکند و میگوید: 《خدا را شکر》در حالی که بهت زده به او نگاه میکنم علت شکرگذاریاش را میپرسم:《شهاب و فائزه رو سفیدم کردهاند اگر کاری که از آنها خواسته شده بود را انجام میدادند من حالا نمیتوانستم سرم را بالا بگیرم. با اینکه تحمل نبودنشان سخت است اما از راهی که رفتهاند راضیم و بابتش هزاران بار خدا را شکر میکنم.》