X
مقالات فیش حج
ماجرای اشک امیرالمومنین(ع) روی منبر از زبان استاد انصاریان

ماجرای اشک امیرالمومنین(ع) روی منبر از زبان استاد انصاریان

حجت‌الاسلام انصاریان گفت: امیرالمومنین(ع) خودش نمی‌خورد تا همه را سیر کند، استراحت نداشت تا همه مردم مملکت استراحت کنند اما خیلی مزاحم داشت به قدری که یک روز روی منبر مسجد کوفه، اشک ریخت.

 

استاد انصاریان گفت: امیرالمومنین(ع) فقط در نهج‌البلاغه به اندازه­ سه صفحه از عالم بالا خبر داده که از علوم نجومی غربی‌ها جلوتر است، یعنی آنها با تجهیزات پیشرفته هنوز به علم امیرالمومنین(ع) نرسیدند.

وی ادامه داد: این قدرت بی­نهایت خداوند است و هیچ‌وقت نباید از کار خدا تعجب کرد چرا که علم و قدرت او بی­نهایت است و به هر حقیقتی تعلق می‌­گیرد؛ مگر ساختن این آسمان‌های هفتگانه که طول و عرض آن را هیچ‌کسی نمی‌داند برای او سخت بوده است؟! میلیاردها سال است که ستارگان، خورشید، ماه، کهکشان و سیاره‌ها را سرپا نگه داشته‌است بدون اینکه از ستونی استفاده کند. حیف که امیر المومنین(ع) زود از دنیا رفتند، در منبر کوفه خودشان پیشنهاد کردند و فرمودند که من به جاده‌­های آسمان‌ها از جاده­‌های زمین آگاه‌­تر هستم اما هیچ‌کس نپرسید که عالم بالا چه خبر است.

این استاد حوزه علمیه با اشاره به نحوه حکومت‌داری امام علی(ع)، تصریح کرد: علی(ع) بخشی از روز را در کوفه حکومت‌داری می‌کرد و بقیه­ روز را هم با یک زنبیل و یک تیشه بر سر زمین کار می‌­کرد. مناطق وسیعی تحت حکومتش بود و برای او از همه جای کشور مالیات می‌­آمد. دستور داده بود که بخشی از مالیات‌­ها را در منطقه خودتان خرج کنید و اضافه­ آن را به کوفه بفرستید تا دنیای این مردم را آباد کنم.

وی ادامه داد: خودش نمی‌خورد تا همه را سیر کند، خودش نمی‌­پوشید تا همه را بپوشاند و خودش استراحت نداشت تا همه مردم مملکت استراحت کنند اما خیلی مزاحم داشت به قدری که یک روز روی منبر مسجد کوفه، اشک ریخت و گفت شما مردم قلب من را در سینه‌­ام مانند نمکی که در آب حل می شود، آب کردید.

این محقق، مفسر و پژوهشگر علوم قرآنی به تعاریف غیرمسلمانان از امام علی(ع) اشاره کرد و اظهار داشت: بعضی از دانشمندان مسیحی نوشتند، علی جان هزار و پانصد سال زود به دنیا آمدی به این معنا که اگر امروز به دنیا آمده بودی جهان تحول عجیبی پیدا می­‌کرد.

استاد انصاریان افزود: روزی نشسته بود کفش­‌هایش را وصله می‌­کرد و ابن عباس هم یک طرف نشسته بود؛ کفش‌هایش را که وصله کرد جلوی خود گذاشت و به ابن عباس گفت قیمت این کفش چقدر است؟! ابن عباس گفت کفش شما پر از وصله است و هیچ قیمتی ندارد. سپس علی(ع)  فرمود حکومت من بر شما و بر دنیای شما اگر بر من زمینه‌ای نباشد تا حق غارت­‌شده­ مظلومی را از یک ستمگر بگیرم و به او برگردانم، برای من از این کفش‌ها هم بی‌­ارزش­تر است. آیا کسی را سراغ دارید که جایگاه حکومتی خود را این‌گونه ارزیابی کند؟!

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید