X
مقالات فیش حج
نویسندگی، این نفرین ابدی مقدس

نویسندگی، این نفرین ابدی مقدس

صابری: هنر همان گونه که در مضمون خود جاری ست چیزی نیست جز رنج بردن و هنرمند کسی نیست جز رنجوری دردمند و درد دار.

 

 در ایستگاه چندمین زندگی تان با این توضیح واضح که ابدن چندمین اش مهم نیست نشسته اید به نبرد تخیل و نیروهای ذهنی دگر اندیشتان با صفحه ای سپید و قلمی خاکستری و پنجره ای حقیر در ارتفاعی نه چندان بالاتر از حوصله ی مخاطبی که نمی شناسیدش و پس از آن می اندیشید به آفرینش، پس ناخودآگاه خود را در کسوت خدایانی می بینید که سخت به آفریدن مشغولند و ازین خلاقیت خود دل شاد.

خدایانی که با همه ی قدرت لایزال و ابدی شان تشنه اند. بله درست شنیدید تشنه!.‌‌.. در ادبیات فاخر و فخيم قرن بیستم فرانسه پادشاه نثر آن روزگار آناتول فرانس کتابی نوشته با این عنوان: خدایان تشنه اند و در زیر سایه ی نازک داستانی به غایت ساده و دل نشین در شرح و بسط عدالت که خنکای آن بس گوارا و دل پسندست به چگونگی و چرایی این تشنگی پرداخته، چون مصمم به آفرینش خود هستید از باز تکرار جزئیات شاهکار فرانس به آرامی می گذرید و خوانش آن را به خواننده ی کم حوصله تان وا می گذارید و همه عزم خود را به کار می گیرید تا بیافرینید.

هم زمان که همه ی اراده و توان تان را صرف وسعت بخشیدن به طول و عرض جولانگاه مد نظرش می کنید از خود می پرسید چرا هنر؟! و کمی بعدتر دل می سپارید به شناسه ها و آواهای تحت تعقیب و انکار شده ی درونی تان که می خواهند در کوتاهترین فاصله ی زمانی و مکانی ممکن اظهار نظر کنند.

دیدگاه اول: اگر همه چیز سر جای خودش قرار داشت هنر مفهومش را از دست می داد. چرا که خاستگاه هنر ریشه در اعتراض به وضع موجود می باشد و به قول سامرست موام، هنرمندی که خود را از پهنه ی سیاست به دور بداند و بگوید من سیاسی نیستم، حرف غلطی زده چرا که همین جمله خود عین سیاست ورزی ست.

دیدگاه دوم: هنرمند و یا هر کس خود را در رتبه ی آفرینش بداند پیش از آن که به حاصل کار خود بیندیشد، طعم خوش دیده شدن و یا تحسین تماشاچی هایش را زیر زبان می چشد و چه هنرهایی که در طول مدت خلق شان به دلیل هم پوشانی نیروهای احاطه گر و خود پسند راه را به بیراهه رفته اند و اگر از خالق شان بپرسی که آیا واقعن شما ازین دستاورد چنین منظوری داشتی به صراحت خواهد گفت که خیر. آن چه را که می خواستم اینی نبود که شما می بینید.

دیدگاه سوم: هنر همان گونه که در مضمون خود جاری ست چیزی نیست جز رنج بردن و هنرمند کسی نیست جز رنجوری دردمند و درد دار. چرا که در دردمندی با قاطبه ی عموم مردمان هم روزگارش هم کیش و آیین است و این البته که هنر نیست آن چه را که او را از دیگران جدا و به جلو پیش می راند درد داری ست.

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید