نگاهی به کتاب «قربانی شهریور»| صاحبخانه عزیز! مستأجر دشمن اجنبی نیست!
حُسن «قربانی شهریور» است که در گزارشنویسی و روایت، بیتعارف است؛ بنابراین مخاطبی را که انتخاب کرده ناراضی برنمیگرداند. بالاخره کسی که پول میدهد چنین کتابی را میخرد، باید برای نویسنده و امواتاش خدابیامرزی بگوید!
روایت هفدهم کتاب از زبان یک مشاور املاک ۶۸ ساله به نام عیسی پاکی است: «مستأجرها کف روی آباند. میآیند، قرارداد میبندند و میروند، حاجی حاجی مکه. مگر اینکه کارشان گره بیفتد؛ مثلا اگر صاحب خانه تیغ بگذارد بیخ گلوشان و زور خودشان بهش نرسد. آن وقت زنگ میزنند که «آقای پاکی، به صاحب خانه من بگو فیلان و بیسار.» آن وقت ما میشویم وکیل مدافعشان. همیشه هم آه و نفرینشان پشت سرماست. چرا؟ چون حق و حقوق خودشان را نمیدانند. نمیدانند که هزینه تعمیرات جزئی خانه و وسایل مربوط به آن (مثل کولر) به عهده مالک است و نباید از جیب خرج کنند. به محض اینکه موتور کولر میسوزد یا کف پذیرایی دهن باز میکند، دست به جیب میشوند. کی میتواند پولهای خرج شده را از صاحب خانه بگیرد؟ حضرت فیل. بنگاهی توی نگاه مستأجرهمان حضرت فیل است. هر کار نشدنی را میشود انداخت گردنش و اگر نشد، نتوانست یا هرکدام از طرفین زیر بار نرفتند، مهر پدرسوختگی میخورد روی پیشانیاش.» درست حدس زدید! کتاب، روایتِ اجارهنشینی است با عنوان فرعی «خردهروایتهای اجارهنشینی»؛ نویسنده، خود نوشته است: «اجارهنشینی بستری است که همه ما به نوعی در آن زیستهایم. پیراهنی است که به نحوی هرکداممان لااقل یک بار لمسش کردهایم؛ اگر نپوشیده باشیم.»
برای خودِ من که از بچگی تا الان گرفتارش بودهام، کتاب جالبی است. حتی به ذهنم رسید که چرا خودم چنین کتابی را ننوشتم؟! متأسفم! فرصت از دست رفت و پرنده از قفس پرید! تا آنجایی که جستجویم در گوگل جواب داده، راوی، دو کتاب دیگر را هم در کارنامه دارد: «زن آقا» خاطرات سفر، حضور و زندگی با یک طلبه جوان که برای اولین بار به سفر تبلیغی رفته است. زن و شوهری طلبه همراه با فرزندانشان برای ایام ماه مبارک رمضان به نقطهای در جنوب ایران سفر میکنند. در این سفر علاوه بر مهربانی و مهماننوازی مردم تجربه و اتفاقاتی برایشان رقم میخورد که به پخته شدن آنها کمک میکند و «خیابان ۲۰۴؛ روایت یک فاجعه».