X
مقالات فیش حج
هفتانه کتاب- ۱۳۸| عشق در برابر عشق

هفتانه کتاب- ۱۳۸| عشق در برابر عشق

رمان

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، رمان عشق در برابر عشق، که توسط امید کوره‌چی به نگارش درآمده و انتشارات کتابستان آن را منتشر کرده، از نخستین آثار داستانی محسوب می‌شود که در مورد زندگانی پر نور و برکت امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی(ع) است، این اثر داستانی با استقبال مخاطبان نیز مواجه شده و چندین بار به تجدید چاپ رسیده است.

فضای عشق در برابر عشق، نمایان‌گر عادات و رفتار مردم عربستان با گذشت نیم‌قرن از اشاعه دین اسلام بوده و ترسیماتی از شهر کوفه و فرهنگ و منش مردم آن نیز به دست می‌دهد؛ نویسنده موفق شده تا احادیث و موعظات امام حسن مجتبی(ع) را نیز در بستر قصه قرار دهد و به این ترتیب مخاطب علاوه بر خواندن اثری داستانی، با سخنان گهربار این امام بزرگوار نیز آشنا می‌شود.

نویسنده، قصه را پیرامون شخصیت یک جوان ایرانی به نام هرمز شکل می‌دهد، هرمز دلش را به یکی از دختران عرب باخته، اما نه هر دختری؛ او دختر یکی از اشراف عرب است و هرمز رقیبان دیگری نیز دارد، بالاخره بین او و یکی دیگر از رقبایش یک مسابقه رزمی برقرار می‌شود تا هر کس که در این نبرد موفق شد، به عنوان برنده  ماجرا انتخاب شود.

اما این تنها شرط خانواده دختر نیست، آن ها مهریه‌ای سنگین برای دخترشان قرار داده‌اند و آن به قتل رساندن امام حسن مجتبی(ع) است، این‌جاست که عشق در برابر عشق قرار می‌گیرد و هرمز باید بین ترور امام دوم شیعیان و رسیدن به عشق زندگی‌اش یکی را انتخاب کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

لرزش دست، ترسی به دلش ریخت. سعی کرد روی نشانه تمرکز کند اما ذهنش پر بود از خیالات درهم‌ و برهمی که مثل ابرهای سرگردان، آسمان ذهنش را تاریک کرده بود. باید هر طور شده هدف را می‌زد. باید خودش، توانش، حیثیت قبیله و قوم و ادعای برتر بودنش را اثبات می‌کرد. حریفش قَدَر بود. حریفش در رزم‌آوری و به‌ خصوص تیراندازی هماورد نداشت. هر دو نفرشان ربیعه، دختر زیبای سعد بن وائل بزرگ قبیله ثقیف را خواستگاری کرده بودند. هر دو مردانی جنگاور بودند و بارها و بارها در نبردهای مختلف لیاقت خود را نشان داده بودند اما او یک ویژگی داشت که برتری‌اش بر رقیب را به رخ می‌کشید؛ اینکه او عرب بود و رقیبش ایرانی، ولی افسوس که دل ربیعه با هرمز بود. فکر رقیب ایرانی، لرزش دستش را بیشتر کرد، به خودش نهیب زد دل ربیعه مهم نیست، مهم این است که من او را می‌خواهم.

بعد از چند بار خواستگاری بالاخره کار از حرف به عمل کشید. قرار شد هر کدام توانست برتری‌اش را در رزم و تیراندازی ثابت کند، برنده این ماجرا باشد و حالا ابن‌نمیر در کشاکش مسابقه تازه شک کرده بود که این ترفند می‌بایست از سوی ربیعه به پدرش القا شده باشد؛ چه او از برتری رزمی هرمز اطمینان داشت. یاد لحظه‌ای افتاد که با مطرح‌شدن کفایت جنگاوری، بی‌هوا عصبیّت قبیله و قومش تحریک شد و بدون درنگ پیشنهاد مسابقه را پذیرفت و جاهلانه خود را در دامی انداخت که از سوی معشوق پهن‌شده بود، معشوقی که دل در گرو عشق دیگری داشت و اکنون در لحظه حساس کمان‌کشی، این افکار همچون موریانه‌های سرخ، تنه پوسیده اراده‌اش را می‌جویدند و او را از عاقبت این نبرد ابلهانه می‌ترساندند.

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید