یکشنبه, 22 شهریور,1394 عرفات۱۲ وچه باک که شب است وفضاتیره,که مگرنه در راهی؟ومگرن در جمع؟باکاروان؟قطره ای جاری در نهر سپید خلق,خلق جاری در بستر راه؟که فرمان است:أفیضُومن حیث أفاض الناس!از همان جا که مردم جوش کردند وجاری شدند,بجوشید وجریان یابید!در فیضان خلق ,غرقه در مردم جاری!وچه شورانگیز!جستجوی سلاح در شب!در سرزمین شعور!که اگرشب نمی بود,جمع آوری سلاح چرا؟انتظار صبح چرا؟وجهاد فردا چرا؟مشعر,وقوف برای تأمل ,طرح,آمادگی روح,جمع آوری سلاح,بسیج در سرزمینی که که لا صحنه نبرد,هم مرز است,در زمانیکه باروز نبرد,پیوسته است.واین همه ,در تقیه شب ,در کمینگاه ناپیدا,در مرز منی,در حکومت ظلم!جمع آوری سلاح ,در تاریکی شب ,اما به روشنایی شعور ,شعورحرام,وبااندوخته شناخت,در روشنایی عرفات!وشب انتظار ,انتظار صبح!صبح روشنایی, پیروزی و عشق,در منی!سپاه خروشان وآشفته به مشعر می رسد,از راه,در سنگلاخ ها ی کوهستان به جمع آوری جمرات می شتابدوسپس ,آرامش!وتأمل!در این صحرای محشر...نه ,خدایا!مشعر!نه دیگر خیمه ای,علامتی,کاروانی,دیواری,دری,سقفی,خیابان کشی و چراغ ونشانی,برج و باررویی...بیهوده مکوش تاکسی رابشناسی,کاروانت را بیابی,در مشعر هرکس با خودش است!همین!دونفری!هرکسی با شب,محشری از آدم ها ومرکب ها و گله ها!فشرده در هم,محشر!یوم یفر المرمن اخیه وامه وابیه...!(سوره عبس,آیه۳۴)...(سایت اختصاصی فیش حج محمد /برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی) گالری نظرات برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید