یکشنبه, 15 شهریور,1394 عرفات۷ در این جا,هیچ چیزی برای دیدن نیست,اما به گفته ژید:بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد,نه در آن چه بدان می نگری.در این جا هیچ تکلیفی نیست,در اینجا,آنچه باید بکنی برتراز آن است که در قالب تکلیف گنجد.تامل!غنچه فطرتت رازیر آفتاب پاک عرفات بگیر تابشکفد,وبر عادتی که تاریخ ماراپرورده است,ازروشنی مگریز واز آزادی,از جمعیت,از نور,از آفتابی شدن...ای سایه پرورد ستم!عزلت گرفته جهل!خزه مرداب های امن وآرام ای... من!از خیمه ات بیرون آی,در اعماق این اقیانوس ژرف خلایق گم شو,بگذار خورشید آتش ریز عرفات بسوزانتت,یک روز هم بگذار,ای...موم!فروزان در قلب جمع,نه نرم در دست خصم,بازیچه ی رام سرانگشتان بازیگر!به هرحال,آزادی, به هرگونه بخواهی می توانی این روز رابگذرانی,حتی در خواب,همچون همیشه!آنچه اینجا از تو خواسته اند وقوف است!مشعر:آفتاب عرفات رفت,از عرفات برو!که عرفات نیز می رود,عرفات شب را تحمل نمی تواند, شب عرفات را می بلعد,می کشد,محو می کند!شب رادر عرفات ممان,خورشید که رفت برو.(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی) گالری نظرات برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید