بازگشت:
ای حاج!اکنون به کجا می روی؟به خانه؟به سوی زندگی؟دنیا؟رفتن از حج؛آنچنان که برآمده بودی؟
ای حاج!اکنون به کجا می روی؟به خانه؟به سوی زندگی؟دنیا؟رفتن از حج؛آنچنان که برآمده بودی؟
هرگز!
ای که نقش ابراهیم را؛در این صحنه؛ایفا کردی؛به رمز!
هنرمند خوب؛در شخصیتی که نقش اول را بازی میکند؛حل میشود؛واگر خوب بازی کرده باشد؛کارصحنه پایان می گیردو کار او پایان نمیگیرد.هنرمندانی بوده اند؛که از نقشی که ایفا کرده اند؛دیگر بیرون نیامده اند و بر آن مرده اند!
وتو؛ای که نقش ابراهیم را بر عهده داشتی؛نه به بازی؛که به عبادت؛به عشق؛از خانهٔخدا به خانهٔ خود باز مگرد؛از نقش ابراهیم؛به نقش خویش رجعت مکن؛
خانهٔ مردم را ترک مکن و دوباره پا در گلیم خویش مکش؛احرام را بیرون میار وتن در دثار خویش مپیچ!
از منا به مکه بازگرد؛با اسماعیلت!
ابراهیمی؛بت شکن بزرگ در تاریخ؛بنیانگذار توحید در جهان؛رسالت هدایت قوم بر دوش؛عصیانگر صبور؛آشوبگر هادی؛پیامبری درد بر جانش؛عشق در دلش؛نور در سرش و....
تبر در دستش!
سرزدن ایمان از قلب کفر؛فوران توحید از منجلاب شرک؛
ابراهیم- بت شکن طائفه بشریت؛از خانه آزر- بت تراش قبیله خویش!بت شکن؛نمرود شکن؛کوبندهٔ جهل؛جور؛دشمن خواب؛آشوب گر آرامش ذلت؛امنیت ظلم؛رائد قبیله؛پیش آهنگ نهضت؛حیات و حرکت؛جهت؛آرمان وامید؛ایمان؛توحید؛
ابراهیمی!به میانهٔ آتش رو؛آتش جور؛جهل.تا خلق را از آتش برهانی: آتش جور؛جهل.
آتشی که در سرنوشت هر انسان مسئولی هست؛مسئول نور ونجات. اما...خدای توحید؛آتش نمرودیان را بر ابراهیمیان؛گل سرخ می کند!
نمی سوزی؛خاکستر نمی شوی؛مقصود این بود که تو در راه جهاد؛ تا.... آتش روی.
تا...خود را؛در راه نجات خلق از آتش؛به آتش سپردن؛
تا دردناک ترین شهادت!
و اکنون ای که؛از طواف عشق می آیی در مقام ابراهیم ایستاده ای؛ به مقام ابراهیم رسیده ای؛
ابراهیمی! اسماعیلت را قربانی کن؛به دو دست خویش؛کارد بر حلقش نِهْ؛
تا کارد را از حلقوم خلق برداری؛خلقی که همواره در پای قصرهای قدرت؛بر سر گنجینه های غارت و در آستانهٔ معبد های ضِرار و ذلت؛ذبح می شود؛تیغ را برحلقوم اسماعیل خویش؛بنه؛تا توان آن را بیابی که تیغ را از دست جلاد بگیری!
اما...خدای ابراهیم؛خود؛فدیهٔ اسماعیل ها را می پردازد؛
نمی کشی؛اسماعیلت را از دست نمی دهی؛ مقصود این است که در راه ایمان؛تا اسماعیل خویش را به دو دست خویش؛ذیح کردن پیش روی.
تا....دردناکتر از شهادت!
و اکنون ای که از طواف عشق می آیی و در مقام ابراهیم ایستاده ای؛به مقام ابراهیم رسیده ای؛
و ابراهیم؛ به اینجا که رسیده بود؛ از تمامی هفت خوان زندگی پر کشاکش گذشته بود؛از بت شکنی؛نمرود شکنی؛منجنیق عذاب و خرمن آتش؛نبرد با ابلیس؛ذبح اسماعیل و.... هجرت ها و آوارگی ها وتنهایی ها و شکنجه ها وگذر از نبوت تا امامت؛
از فردیت تا جمعیت و از فرزند خانهٔ آزر بت تراش تا بانی خانهٔ توحید!
و اکنون؛اینجا ایستاده است؛برف پیری بر سرش نشسته؛ در پایان عمری که به یک تاریخ می ماند!مآمور بنای خانه؛نصب حجر الاسود؛خانهٔ خدا؛دست خدا؛و همدستش؛اسماعیل! که سنگ می کشد و به دست پدر می دهد وپدر؛بر این سنگ ایستاده؛ پایه های خانه را بر می کشد؛خانه را می سازد!
شگفتا اسماعیل و ابراهیم؛دست اندر کار بنیاد کعبه. اسماعیل وابراهیم!این از آتش گذشته و او از قربانگاه! و اینک هر دو مأمور خداوند؛مسئول خلق؛معمار کهن ترین معبد توحید درزمین؛نخستین خانه مردم در تاریخ؛خانهٔ آزاد؛آزادی؛کعبهٔ عشق؛پرستش حرم! رمزی از سراپردهٔ ستر و عفاف وملکوت؛
وتو؛اینک؛ در مقام ابراهیم؛پا جای پای ابراهیم؛در آخرین پلهٔ نردبان صعود ابراهیم؛در بلند ترین نقطهٔ اوج ابراهیم در معراج؛ در نزدیک ترین فاصلهٔ ابراهیم در تقرب: .....
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)