X
مقالات فیش حج

اربابم را سلام برسانید/ وصف حال وهوای یک جامانده

اربابم را سلام برسانید، بگویید فقط برای من میان زوارت جا نبود؟ بگویید من مهمان ناخوانده بودم؟ بپرسید همه دل داشتند و من بی دل بودم؟ این‌ها را می‌نویسم و پاک می‌کنم...

با فراگیر شدن پیاده‌روی اربعین ایرانی‌ها از نجف تا کربلا، حال و هوای کشورمان در ایام منتهی به اربعین، خیلی متفاوت شده است.

فضای معنوی اربعین، به تحولی رسیده که گویا ما را سوار ماشین زمان کرده و به اربعین اول برده و ملازم رکاب قافله سالار اربعین یعنی حضرت زینب کبری (س) کرده است.

عاشورا هنوز تمام نشده، زمزمه‌های پیاده روی طنین‌انداز حسینیه و هیأت‌ها شده است و یارگیری‌ها و حتی تقسیم کارها انجام می پذیرد!

عده‌ای پیشتاز موکب‌سازی شده و با تجمیع بضاعت مالی خودشان و دادن شماره حساب به مشتاقان، خود را به جرگه پیرغلامان حسینی رسانده و شبیه همان نقشی که در مجلس عزای حسینی ایفا می‌کنند.

تعدادی دیگر در مواکب اربعین خادمی کرده و مفتخر به مقام معنوی خادم الحسین (ع) می‌شوند! عده بیشتر مردم فقط در تکاپوی فراهم کردن مقدمات پیاده روی اربعین برای خویش‌اند. 

از تهیه و تمدید گذرنامه و ثبت نام در سامانه سماح سازمان حج و زیارت گرفته تا چینش تیم، تهیه وسیله نقلیه و چکاپ‌های پزشکی، حلالیت‌گرفتن ها و غیره، وجاهت و فلسفه و حتی وسعت درک عظمت اربعین را نسبت به‌گذشته متفاوت کرده است.

این روزها، اربعین در نگاه مردم فقط یک مناسبت تاریخی نیست، بلکه همانند عاشورا یک نهضت جریان‌ساز اجتماعی است! عاشورا قیام است و اربعین پیام، عاشورا، جلوه حسین(ع) است و اربعین جلوه زینب(س)! و اصلی‌ترین رسالت اربعین ، زنده نگه داشتن عاشوراست.

پیاده‌روی اربعین، استطاعت خاصی را مدنظر قرار نداده و مثل حرم امام رضا(ع) حج فقراست، اینجا فقرا، ثروتمندان، کهنسالان، خردسالان، بیماران  و افراد سالم، عوام و خواص، فرهیختگان و سایر شهروندان، شهری‌ها و روستائیان، زنان و مردان، به زیارت اربعین فکر کرده و سر از پا نشناخته، عازم دیار عاشقان‌اند.

همه به طواف کعبه ثانی و قبله گاه عاشقانی می‌اندیشند که عشق، محور همه این دلدادگی‌هاست! مازندران هم مثل سنوات گذشته، در حریم عشق‌بازی با حسین، به حماسه حضور می‌اندیشد!

صدای چاووشان در هر کوی و برزن طنین انداز شده است! کربلا چه‌کربلا، انسان به هوش می‌رسد! هنوز ناله زینب، به گوش می رسد، جوانان در بعضی از خیابان‌ها، موکب برپا کردند تا وجوهات، کمک‌ها و نذرهای مردم را جمع‌آوری کنند و هم پیاده‌روی اربعین را فراخوان دهند.

آنچه که به زیبایی این تلاش‌های خالصانه کمک می‌کند، استقبال غیر قابل وصف مردم از این مواکب و نیز فراخوان‌هاست! اعزام‌‌هایی که قدیمی‌ترها را یاد اعزام رزمندگان به جبهه‌‌‌های جنگ می‌اندازد!

همان روحیات، شور و شوق، سربندها، یاحسین گفتن‌ها، لباس‌های خاکی، کوله‌ها،  اسپندهای دودکرده وسط خیابان‌ها، کفش‌های کتانی، نذری‌های ریز و درشت، دعاها، اشک‌های شوق، شعارها و نوحه‌ها، ترکیب‌ها و همان اخلاص‌ها  دیده و شنیده می‌شوند!

اربعین، حجی فراتر از حضور مسلمانان است که تمام آزادگان و جوان‌مردان عالم را بسوی کربلا می‌کشاند تا همه را زیر یک پرچم و یک شعار متحد سازد و‌ بگویند: (لبیک یا حسین).

من هم‌ چون دیگران حال و هوایم اربعینی است، با خودم می‌گویم؛ دوستانم بار سفر بسته و رفتند، بلیط‌ها تمام شد، مُهر روادیدها خورده شد، کاروان‌ها پُر شد ، پیام‌های خداحافظی رد و بدل شد ، و من همچنان کنج خانه به پرچم یاحسین(ع)، خیره مانده‌ام.

چقدر در خیالم پیاده راه‌رفته بودم، چقدر در رویاهایم نازِ زخم‌های پایم کشیده بودم، چه قدر بر بی‌رمقی زانوانم گریسته بودم و چه اندازه گوشه ی ذهنم روضه خوانده بودم.

حال نشسته‌ام و نگاه می‌کنم کوله‌باری را که قسمت نشد ببندم، نیت کرده بودم به نجف که رسیدم، کفش‌ها را کنار  بگذارم و مقابل ایوان طلای امیرالمومنین (ع) مولا را شاهد بگیرم که به حرمت قدم‌های زینب، پا را برهنه می‌کنم و طی طریق می‌کنیم.

با خود عهد کرده بودم به مواکب که رسیدم، شب به بالین گرم‌شان نروم، و تا به صبح، روی خاک‌ها، بر صورت یتیمان حسین گریه کنم، نذر کرده بودم هر دخترک وامانده از راه را بر شانه‌هایم سوار کنم  و بوسه بر کف پایش زنم.

می‌خواستم هر طفل شیرخواره که دیدم، تمام وجودم را سایه‌بان صورتش کنم، تا آفتاب گزندی نرساند برگ گلِ گونه‌هایش را! قرارم بود، چشمانم را میان زوار، به دنبال یوسف فاطمه، حیران بچرخانم.

به خود وعده داده بودم خاک کربلا را که زیر پا حس کردم، برای شکر، پیشانی بر خاک بسایم و سر از سجده بر ندارم، ولی اینجا همچنان تنها نشسته‌ام و نگاه می‌کنم خیالی را که نقش بر آب شد،  نشسته‌ام و پاسخ می‌دهم پیام‌های دوستانم را!

با خود می‌گویم؛ اربابم را سلام برسانید، بگویید فقط برای من میان زوارت جا نبود؟ بگویید من مهمان ناخوانده بودم؟ بپرسید همه دل داشتند و من بی‌دل بودم؟ این‌ها را می‌نویسم و پاک می‌کنم...

آخر دلم نمی‌آید شکوه کنم ارباب کرم را، رسم معرفت نیست از پدر به دوست ادعا کنم، از ادب به دور است از سفره‌ای که سال‌ها نمک‌خورش بودم، گله داشته باشم، چرا که لیاقت من اندک است، کرامت مولا را چرا زیر سوال برم؟ 

تمام نوشته‌ هایم پاک می‌کنم و تنها می‌نویسم؛ بروید سفر به سلامت، بروید و به نیابت از زینب کبری (س) زیارت کنید سید و مولا ابی عبدالله را! و من اینجا کنج خانه، به نیابت از  رقیه خاتون اشک می‌ریزم هجران حسین را.

‏با شنیدن "حلالم کنید ها" طی شد روزهای اوایل مهر، دوستانم میان زائرها، من اسیر این شهر، ‏نه! حسادت نمی‌کنم اما، خون دل می‌خورم، به‌خصوص با دیدن ازدحام جمعیت پشت مرز شلمچه و مهران. 

‏بسیاری از مردم از سراسر دنیا سر این سفره‌ی کرم جمع‌اند، گردن میزبان که نیست اگر به ضیافت نمی‌رسد مهمان! ‏دارد این داغ می‌کشد آخر، گوشه چشمی بکن به این نوکر، پیش از آنی که شاملم بشود آیه‌ی "کل من علیها فان".

‏مثل من کربلا نرفته‌ها زیادند، مثل من دل‌شکسته بسیار است، تو خودت باز کن گره‌ها را، ما که شرمنده‌ایم آقاجان...

  • نظرات
برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید