شهادت؛تقدیر زیبای امدادگران گمیشانی
چهلمین روز شهادت امدادگران گمیشانی نزدیک است. اولین روزهای سال نو بود که امدادگران شیعه و سنی دوشادوش هم برای ترمیم سیل بند گمیشان و نجات جان صدها هموطن، شبانه به رودخانه خروشان تپه نقرهای رفتند و تقدیرشان شد: شهادت.
عطیه اکبری: شهادت امدادگران گمیشانی میان همه خبرهای خوب و بد این روزهای ایران کمرنگ شد. روز شش فروردین قایق امدادگرانی که برای ترمیم سیل بند گمیشان شبانه به دل سیلاب زدند واژگون شد، شش جهادگر شیعه و سنی جانشان را از دست دادند و بلاگردان خلق خدا شدند، ایکاش تاریخ نویسان میآمدند و در میان انبوه اتفاقات تلخ فروردین 98، اتفاقات زیبا را کتابت میکردند وگرنه چند سال بعد حماسه تپه نقرهای استان گلستان و ایثار شهیدان خدمت در یاد که میماند؟ اصلاً همین حالا هم خیلیها نمیدانند مردم گمیشان در اولین روزهای سال نو چه کردند!
وحدت شیعه و سنی در گلستان
نوروز 98، وقتی سیل، ناباورانه شهر آققلا در گلستان را درنوردید اهالی گمیشان که قریب بهاتفاق آنها سنی هستند اولین کسانی بودند که صرفنظر از دین و مذهب، برای کمک به مردم راهی آققلا شدند. آن روزها وحدت شیعه و سنی به زیباترین شکل در آققلا به نمایش گذاشته شد؛ اما در چشم بر هم زدنی پای سیل ویرانگر به گمیشان هم رسید و در خانههای بخش شرقی شهر جا خوش کرد. گمیشانی ها به شهرشان رفتند تا برای نجات جان صدها زن و کودک ترکمنی سینهشان را در برابر طغیان رودخانه تپه نقرهای ستبر کنند و لحظههای نابی از مقاومت رقم خورد. شهادت ۶ امدادگر در گمیشان اتفاق تلخ روزهای شیرین حماسهآفرینی مردم این خطه از ایران شد.
جایتان خالی است
حالا چهلمین روز شهادت امدادگران گمیشانی نزدیک است. بیانصافی کردیم که زودتر از اینها سراغ خانوادههایشان نرفتیم تا یادآور شویم مردم ایران قدردان ایثار فرزندانشان هستند. این روزها جای «ناز محمد خالدی»، «حاج قلی جهانی»، «بهزاد تاتاری»، «عبدالعظیم نیسانی»، «عبدالسلیم صوفیانی» و «احمد عبدالحسینی» نهفقط در استان گلستان که در همه ایران خالی است. این ۶ نفر در کنار همه شهیدان، نماد زیبای مقاومت مردم کشورمان شدند.
نبرد تنبهتن امدادگران با تپه نقرهای
«مردم با دستخالی و با چیدن کیسههای شنی در مسیری به طول ۱۰ کیلومتر جلوی سیل را گرفتند. گفتنش آسان است اما باید بودید و میدیدید که ضربالمثل شنیدن کی بود مانند دیدن چطور در شهرهای سیلزده معنای واقعیاش را پیدا کرد.» این جملات را «محمد خالدی»، برادر شهید «ناز محمد خالدی» از اتفاقات زیبای گمیشان روایت میکند و میگوید: «دستمان خالی بود. سیل، راههای ارتباطی گمیشان را مسدود کرده بود. اگر اتحاد مردم نبود، این اتفاق دهها قربانی میگرفت. رسانهها فقط بخش کوچکی از حماسه مردم را به تصویر کشیدند. جنگ تکرار شده بود و این بار دشمن ما غول بی شاخ و دمی بود به نام طغیان در رودخانه تپه نقرهای. یک هفته خواب به چشم مردم حرام شد اما بالاخره سیل بند را ساختیم. نفسهایمان هنوز به شماره بود که بخشی از سیل بند شکست و آب با هیاهوی باورنکردنی در حال هجوم به شهر بود. مردم دوباره دستبهکار شدند. کیسه خاک را پر میکردند تا سیل بند ترمیم شود اما برای ترمیم بخشی از آن باید به رودخانه میرفتند و دل به آب میزدند. برادر من و جوانان دیگر دستبهکار شدند. هوا تاریک شده بود و رودخانه پرتلاطم در تاریکی مطلق. برادرم ناز محمد، خانهاش در بخش غربی گمیشان بود و سیل، شرق گمیشان را تهدید میکرد. ناز محمد ماهیگیر بود و برای سازمان شیلات کار میکرد، صبح روز حادثه به برادرم گفتم تو کار خودت را کردی و آنچه بر گردنت بود انجام دادی، برو! مگر نباید سرکار باشی؟ گفت کجا برم؟ سیل بند شکسته من بروم ماهیگیری؟!»
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
آخرین ساعات 6 فروردین وقتی خبر آمد قایق امدادگرانی که برای ترمیم سیل بند به رودخانه رفتند واژگون شده است و از سرنوشت ۲۱ امدادگر خبری نیست، نفسهای مردم گمیشان در سینه حبس شد. همه شهر، نگران و چشمانتظار، پشت سیل بند مردمی رودخانه تپه نقرهای جمع شدند. قایقها برای نجات امدادگران به رودخانه رفتند. ۱۵ امدادگر نجات پیدا کردند اما از سرنوشت ۶ امدادگر خبری نبود. آن شب و آن انتظار نهفقط برای گمیشان که برای همه مردم ایران تلخ بود. برادر ناز محمد خالدی میگوید: «بعد از شنیدن خبر واژگون شدن قایق بهسرعت خودم را به بیمارستان رساندم، فکر میکردم همه امدادگران نجات پیدا کردند اما برادرم در میان مصدومان نبود و آنها میگفتند بعد از واژگون شدن قایق او را ندیدهاند، ساعت ۱ شب برای جستوجو به رودخانه رفتیم، امیدوار به نجات دادن مفقودان بودیم، اما سه نیمهشب پیکر بیجان برادرم را از عمق آب بیرون آوردیم. ناز محمد اهل دنیا نبود. همیشه خیرش به همه میرسید و عاقبت هم جانش را درراه خدمت به مردم از دست داد. فرزندانش هنوز مبهوت مرگ باعزت اما ناباورانه پدرشان هستند. این داغ برای ما سنگین بود اما همراهی مردم ایران تسلی خاطرمان شد و وقتی رهبری عنوان شهید خدمت را به امدادگرانی که غرق شدند دادند، مطمئن شدیم برادرمان عاقبتبهخیر شده است.»
تکرار روایتهای ناب رزمندگان، این بار در گلستان
در میان شهیدان خدمت گمیشان ماجرای شهادت «بهزاد تاتاری»26 ساله، شنیدنیتر است و شبیه به قصههای نابی که از جانفشانی رزمندهها در سالهای دفاع مقدس بارها و بارها شنیدهایم. قایق، ساعت ۷ شب واژگون شد، بهزاد تاتاری را ساعت یک ظهر روز بعد با دستان باز از عمق رودخانه پیدا کردند، تلاش برای بستن دستهای بهزاد بینتیجه بود و «ایمان تاتاری» میگوید: «بهزاد را با دستان نیمهباز دفن کردیم.» میپرسیم ماجرای دستهای باز بهزاد چه بود؟ میگوید: «15 نفر نجات پیدا کردند اما خبری از برادرم و 6 نفر دیگر نبود. امدادگران مصدوم میگفتند بهزاد را دیدهاند. میگفتند نجات پیداکرده است. نیمهشب به رودخانه رفتیم، هرقدر گشتیم اثری از بهزاد نبود. تا یک ظهر فردا در آب بودیم. سراسیمه، نگران، اما بالاخره برادرم و «حاج قلی جهانی» را پیدا کردیم. پیکرشان در کنار هم بود. بهزاد نجات پیداکرده بود و برای نجات آقای جهانی دوباره به رودخانه رفته بود، اما شدت آب به حدی زیاد بود که هر دو غرقشده بودند.»
لالایی مادر، معجزه پیدا شدن پیکر بیجان شهید «عبدالسلیم»
دو روز اول بعد از واژگونی قایق، پیکر امدادگران یکبهیک از عمق رودخانه و از زیر گلولای بیرون کشیده شد اما خبری از نفر ششم نبود. مادر که هیچ، همه گمیشان چشمانتظار پیدا شدن پیکر «عبدالسلیم صوفیانی» بودند. اهالی گمیشان رسم عجیبی برای کسی که دل به آب میزند و دیگر برنمیگردد دارند. رسم غمانگیزی که اعتقاددارند اگر مادر به آن عمل کنند، از گمشدهشان خبری میشود. «خلیل»، برادر عبدالسلیم میگوید: «روز اول خبری از پیکر برادرم نشد، روز دوم، سوم، چهارم، روز پنجم گذشت بازهم خبری نشد، جستجوگران، غواصان ارتش و سپاه و محلیهای گمیشان، هرروز به دل آب میزدند، همه ناامید شده بودیم و منتظر بودیم مادرمان درخواست کند با قایق او را وسط رودخانه ببریم.» میپرسیم که چه کند؟ میگوید: «تا لالایی بخواندو برادرم پیدا شود. ما رسم داریم وقتی جوانی به دریا میرود و برنمیگردد، مادرش لب دریا یا رودخانه میرود و بلندبلند برای بچهاش لالایی میخواند. روح فرزند صدای لالایی مادر را میشنود و جنازه پیدا میشود. مادرم باور نمیکرد عبدالسلیم مرده باشد برای همین برای لالایی خواندن به رودخانه نمیرفت اما بالاخره روز پنجم با چشمهای خیس از اشک از ما خواست با قایق او را وسط آب ببریم. مردم گمیشان تا لب ساحل همراه مادرم آمدند. به همان محدودهای رفتیم که قایق واژگون شده بود، مادر، لالایی دوران بچگیمان را با بغض میخواند و برادرم عبدالسلیم را صدا میکرد. لحظههای سختی بود، اما یک روز بعد از لالایی خواندن مادرم، عبدالسلیم را از رودخانه پیدا کردند.»
از رنجی که میبریم
این گزارش، بهانهای شد تا برادر یکی از شهیدان امدادگر گمیشانی زبان به گلایه و تشکر همزمان باهم باز کنند. تشکر کنند برای اینکه بعدازاین اتفاق مردم ایران گمیشانی ها و خانواده شهیدان را تنها نگذاشتند و همراهشان شدند و گلایه کنند از مسئولان و بگویند که چرا در تمام سالهای قبل از این اتفاق، حتی یکبار هم گذرشان به شمالیترین شهر حاشیه شرقی دریای خزر نیفتاده است تا رنج و مشکلات مردمان شریفش را از نزدیک ببینند و گوش شنوایی برای شنیدن مشکلاتشان باشند. برادر «عبدالعظیم نیسانی» میگوید: «گلایههای من را مینویسید؟ اگر مینویسید بگویم! اینکه هیچکس به فکر گمیشانی ها نیست. سرتاسر گمیشان را هم که بگردید، یک کارخانه هم پیدا نمیکنید. مشکل اشتغال برای جوانان گمیشانی جدی است.»
الف گلایههایش هنوز به ب نرسیده که یکبار دیگر زبان به تشکر باز میکند و میگوید: «مردم برای ما سنگ تمام گذاشتند، بعدازاین اتفاق همه فراموشیها جبران شد. مسئولان از نهادهای مختلف برای قدردانی و همدردی با خانواده امدادگران شهید به گمیشان آمدند از رییس قوه قضاییه و رییس هلالاحمر گرفته تا نیروی انتظامی. وحدت شیعه و سنی به زیباترین شکل به نمایش گذاشته شد، مردم از شهرهای مختلف به دیدن ما آمدند. از اهواز و تبریز تا تهران و خراسان.» «خداداد نیسانی» به نمایندگی از خانواده شهیدان امدادگر میگوید: «مردم در تأمین هزینههای عزاداری و مراسم تدفین با ما همراهی کردند. عادل مجللی، قهرمان قایقرانی ایران و خواهرش به گمیشان آمدند، بسیاری از هنرمندان به دیدن پدر و مادرمان آمدند و این همراهی قوت قلبی برای ما بود.»