چهارشنبه, 29 مهر,1394 پارسای شب؛شیر روز۵ ! شگفتا! مشعر! سلاح در دست و دعا بر لب؛ در انتظار صبح نبرد! شگفتا! مشعر! سلاح در دست و دعا بر لب؛ در انتظار صبح نبرد!صبح نزدیک میشود.نسیم سحر جنب و جوش اسرارآمیزی را در اردوگاه بر پا کرده است.ناگهان؛ فریادهای همآهنگ اذان؛ از هر گوشه؛ بال میگشایند و سر بههم میدهند و چنان دامن گستر و آزاد؛ راه می گشایند که گویی؛ از همه سو؛ بهساحل هستی میخورند وبه مشعر باز میگردند.صدها هزار قامت؛ در ابهام سحر؛ به رکوع و سجود؛ میشکنند وتامیخورند.نسیم اذان بر این کشتزار سپید توحید – که هیچ سقفی و سایبانی ؛ وحدتشکوهمندش را نمیشکند – می وزد و بر آن؛ نرم و خوش آهنگ؛ موجمی افکند.اکنون نماز صبح؛ نماز همیشه؛اما؛ این جا؛ نماز هیچگاه!اذان ها خاموش میشوند؛ و مشعر؛ ساعتی به خواب می رود.شب؛از عرفات می رمد و از بلندی کوه ها فرود می آید و از فراز سرخفتگان مشعر می گذرد و در تنگه ی منا فرو می ریزد و می گریزد؛ و صبح روشن؛در پی اش!(سایت اختصاصی فیش حج محمد/برگرفته از کتاب حج دکتر شریعتی) گالری نظرات برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید