دوشنبه, 04 آبان,1394 طلوع! اوست که فرمان حمله میدهد. سپاه به مرز منا رسیده است. اوست که فرمان حمله میدهد. سپاه به مرز منا رسیده است. جبههٔ این صف طولانی بی نظم و بی شکلی را که از ازدحام فشردهٔمیلیون ها سرباز آزاد و جنگجوی داوطلب پدید آمده است که از هیچ قدرتیدر جهان فرمان نمی برند؛ با یک تیغ قاطع بریدند؛ همه؛ بر روی یک خطفرضی؛ به یک خط نظام ایستادند. هیچ کس را از این خیل خروشان بی قرار؛یارای آنکه گامی پیشتر نهد؛ نیست؛ دیواری نامرئی مشعر را از منا جدامی کند. این دیوار پولادین را هیچ قدرتی در جهان نمی تواند شکست؛ حتیابراهیم؛حتی محمد؛ جه؛ این یک قرار نیست؛ یک قانون نیست؛ یک سنتاست؛ از آنگونه که در طبیعت هست. آن را کسی نهاده است که علم را نهادهاست؛ که قواعد طبیعت را نهاده است؛ که نظام حاکم بر همه کائنات را نهادهاست. و هرگز در سنت او تغیر و تبدیلی نمی توانی یافت! آن چنان که نیروی جاذبه؛ حکم حیات و مرگ؛ فرمان خورشید! و این جا؛ تنها صبح است که فرمان می راند. سر انگشتان لطیف او قادراست که این سد نفوذ ناپذیر را ناگهان از پیش پای این سیل مهاجم بر گیرد.بگذار صبح سر زند. همچون سایه ای که در خندهٔ نور مکیده می شود؛ ایندیوار تسخیر ناپذیر – که هجوم این سیل نیرومند را این چنین بر جای خود میخکوب کرد – به لبخندی؛ محو می شود! پشت دیوار نامرئی؛ به خط نظام؛ مهاجمان مسلح؛ بیقرار ایستاده اد و درانتظارند تا آفتاب فرمان دهد. طلیعهٔ طلوعش؛ شب را از همه جا رانده است؛ اما؛ تا خود بر بام بلندمشرق برآید؛ لحظاتی باقی است.(سایت اختصاصی فیش حج محمد/بر گرفته از کتاب حج دکتر شریعتی) گالری نظرات برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید