رهایی از چهارمین زندان؛ به عشق!
علمی که تو را خود آگاهی و آفرینندگی یی خدایی می بخشد؛ - تا خود را – آنچنان که طبیعت ساخته است – ویران کنی؛ و – آنچنان که خدا خواسته است – بسازی!
علمی که تو را خود آگاهی و آفرینندگی یی خدایی می بخشد؛ - تا خود را –
آنچنان که طبیعت ساخته است – ویران کنی؛ و – آنچنان که خدا خواسته
است – بسازی!
که تو ؛ تنها یک وجودی؛ ماهیت خویش را باید خود بیافرینی – که انسان
آفریده ای است که در این کویر؛ هبوط کرده است و به خود وانهاده است –
تو؟ یک وجود بی چگونگی؛ یک هیچی که می توانی همه چیز شوی؛ یک
تردید؛یک نوسان؛ یک امکان؛ یک پوچی؛ که می توانی آدم شوی؛آدم را
انتخاب کنی؛ فطرتت را کشف کنی ( دین )؛ و خود آگاهانه؛ در مسیر آن قرار
گیری؛ با همآهنگی با تقدیر آدم؛ از زندان جبر خویشتن آزاد می شوی
و می توانی انتخاب کنی؛ و خط سیر جبری تاریخ را بشناسی؛ که تاریخ؛ آدم
است که در بستر زمان جاری است؛ جریانی جبری است؛ شدنی به سوی خدا
است و تو؛ ای بودن هیچ! شدن باش؛ آدم را بشناس و آدم شدن را اختیار کن؛که
این نهر خبری جاری است؛ جریانی ابدی است؛ و حاکمیت شب در مشعر
و حکومت سه جور در منا؛ سیر پیروزمند این جبر را نه متوقف می تواند کرد؛
نه منحرف؛ که این سنت خداوند است وَلَن تَجِدَ لِسُنُّةِ اللّهِ تَبْدیلاٌ؛وَ لَنْ تَجِدَ لَسُنَّةِ اللّهِ تَحْویلاً!(سورهء فاطر آیه۴۳).
سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی؛ دست های نویسندگان می نویسند؛اگر بدانی؛ خود می توانی نوشت.
و تو-ای هیچ- که آگاهی و آزاد؛ اگر در موسم؛به میقاث آیی و مسیر فطرت خویش-خط سیر جبری آدم- رابشناسی و انتخاب کنی؛راهی هموار می توانی شد در زیر پای ارادهء خداوند؛راهی که از خانه؛به کعبه می رود؛راهی که تورا از لجن تا خدا می برد!
که اینجا حکومت تقدیر خداوند است؛حاکمیت جبر علم است؛و بر کرانهء این نهر جاری؛جبر پیروز.
این تویی که آزادی؛مختاری؛می توانی انتخاب کنی؛ساحل ماندن ومردن خود را؛ویا مسیر جبری حرکت ویا خلود خلق را؛جریان را؛و می بینی که- به تعبیر امام- نه جبر است و نه اختیار؛بلکه امری است؛میانهء این دو!
چیست؟ اختیار جبر!
تفویض تفویض! طاعت وتسلیم!
واین نهر عظیم امت؛این جاری جاوید مردم؛از مرز منا می گذرد؛در جبهه ی ابلیس پیروز می شود؛ وسپاه جمع که نخستین گام را در مرز منابر میگیرد؛آفتاب دهم ذی الحجه؛از برج بامدادان؛پرچم فتح بر می کشد وبا نخستین لبخند؛هم جواز عبور می دهد وآغاز راه؛هم فرمان هجوم می دهد وآغاز جنگ؛ وهم اعلام فتح می کند وجشن پایان کار!
این جبر تاریخ است؛سرانجام مقدر جمع؛
اما در اختیار انسان؛سرانجام تفویض فرد؛تو؟
اگرِ اگرها؟
این که:پیروز می شوی؛
اگر؛تو؛به این جمع جاری پیوسته باشی.
به خلقی که آهنگ خدا کرده اند-
به امت!
این جامعه جاری!
به مردم؛این نهر جوشان که مشیت تقدیر؛جبر تاریخ؛هر صخره ای و سدی را در پیش پای رفتنش خرد می کند و...
...به دریا میریزد!
آری؛ اگر تو؛ برای گذشتن از معشرو رسیدن به منا؛نه در راه بمانی؛نه بر بیراهه روی ونه بر راه خویش؛دور از جمع؛گام برداری؛به منا می رسی؛ابلیس را رمی می کنی و اسماعیل راذبح؛و بر بلند ترین قله ی ایمان و آرمانت بر می آیی؛ اگر بر راه مردم گام نهی و از همان جا جاری گردی که مردم جاری اند و اگر جوش و خروش را برای پیوستن به دریا؛با جوش وخروش مردم؛در مشعر- که شب را برای جهاد فردا؛گرم جستجو سلاحند و زمزمه ی عشق- در آمیزی!که دستور است؛دستور صریح خداوند؛خطاب به آنها که آهنگ حج کرده اند:
أفیضُوا مِنْ حَیْثُ أفاضَ النّاسُ!
سپاه توحید؛مسلح ومصمم؛به درهء منا سرازیر میشود؛
درهء منا؛صحنه ی جنگ.
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/بر گرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)