قربانی۱۳
این کلمات را چنین شتابزده از دهان بیرون می افکند که خود نشود؛نفهمد.زود پایان گیرد. وپایان گرفت و خاموش ماند؛ با چهره ای هولناک و نگاه های هراسانی که از دیار اسماعیل وحشت داشتند!
این کلمات را چنین شتابزده از دهان بیرون می افکند که خود نشود؛نفهمد.زود پایان گیرد. وپایان گرفت و خاموش ماند؛ با چهره ای هولناک و نگاه های هراسانی که از دیار اسماعیل وحشت داشتند!
اسماعیل دریافت؛ بر چهره ی رقبت بار پدر دلش بسوخت؛تسلیتش داد: پ
-پدر!در انجام فرمان حق تردید مکن؛تسلیم باش؛ مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خوای دید که- انشاءاللَه- از صابران خواهم بود!
ابراهیم اکنون ؛ قدرتی شگفت انگیز یافته بود؛ با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود؛با تصمیمی قاطع؛ به قامت بر خاست؛آن چنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نا امید کرد؛ واسماعیل – جوانمرد توحید ـ که جز آزادی مطلق نبود؛ و با اراده ای که دیگر ز به نیروی حق پرستی نمی جنبید؛ در تسلیم حق؛ چنان نرم و رام شده بود که گویی؛ یک قربانی آرام و صبور است!
پدر کارد را بر گرفت؛ به قدرت وخشمی وصف ناپذیر؛ بر سنگ می کشید تا تیزش کند!
مهر پدری را؛ در باره ی عزیزترین دلبندش در زندگی؛ این چنین نشان می داد؛ و این تنها محبتی بود که به فرزندش می توانست کرد.
با قدرتی که عشق به روح می بخشد؛ ابتدا خود را در درون کشت؛ ورگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد؛ و پر از عشق به خداوند.
زنده ای که تنها به خدا نفس می کشد!
آنگاه ؛به نیروی خدا بر خواست؛ قربانی جوان خویش را- که آرام وخاموش؛ ایستاده بود- به قربانگاه برد؛ بر روی خاک خواباند؛ در زیر دست و پای چالاکش گرفت؛ گونه اش را بر سنگ نهادگ بر سرش چنگ زدگ دسته ای از مویش را به مشت گرفت؛ اندکی به قفا خم کرد؛شاهرگش بیرون زد؛ خود را به خدا سپرد؛کارد را برحلقوم قربانیش نهاد؛ فشرد؛
با فشاری غلیظ آمیزگ شتابی هول آور.
پیر مرد تمام تلاشش این است که هنوز به خود نیامده چشم نگشوده؛ ندیده؛در یک لحظهٔ همه ی او؛ تمام شود؛ رها شود؛
اما....
آخ! این کارد!
این کارد....نمی بُرد!
آزار میدهد؛
این چه شکنجهٔ بی رحمی است!
کارد را به خشم بر سنگ می کوبد!
همچون شیر مجروحی می غردو به درد و خشم؛بر خود می پیچد.
می ترسد؛از پدر بودن خویش بیمناک می شود.برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش؛ که همچنان رام وخاموش؛ نمی جنبد دوباره هجوم می آورد؛
که ناگهان؛
گوسفندی!
و پیامی که:
ای ابراهیم!خداوند از ذبح اسماعیل در گذشته است؛ این گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح کنی؛ تو فرمان را انجام دادی!
اللّه اکبر!
یعنی که قربانی انسان برای خداــ که در گذشته؛یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت ــ ممنوع!
در ملت ابراهیم؛ قربانی گوسفند؛ به جای قربانی انسان!
و از این معنی دار تر؛
یعنی که خدای ابراهیم؛ همچون خدایان دیگر؛تشنه نیست؛ تشنه ی خون. این بندگان خدایند که گرسنه اند؛ گرسنهٔ گوشت!
واز این معنی دار تر؛
خدا از آغاز؛ نمی خواست که اسماعیل ذبح شود؛
می خواست که ابراهیم ذبح کننده ی اسماعیل شود؛
و شد؛ چه دلیر!
دیگر قتل اسماعیل بیهوده است؛
و خدا؛ از آغاز می خواست که اسماعیل؛ذبیح خدا شود؛
وشد؛ چه صبور!
دیگر؛قتل اسماعیل؛ بیهوده است!
در اینجا؛سخن از نیاز خدا نیست؛
همه جا سخن از نیاز انسان است؛
و این چنین است حکمت خداوند حکیم ومهربان ؛ دوستدار انسان؛
که ابراهیم را؛ تا قله ی بلند قربانی کردن اسماعیلش بالا می برد؛
بی آنکه اسماعیل را قربانی کند!
و اسماعیل را به مقام بلند ذبیح عظیم خداوند ارتقاء می دهد؛
بی آنکه بر وی گزندی رسد.....!
(سایت اختصاصی فیش حج محمد/بر گرفته از کتاب حج دکتر شریعتی)